در بیشتر فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی ما، مادران نقش پررنگ‌تری دارند و بیشتر به چشم می‌آیند. اما در میان همین تعداد قلیل پرداخت به نقش «پدر» در سینما و تلویزیون، می‌توان آثار شاخصی را پیدا کرد که هر بار در ذهن مرورشان می‌کنیم، حالمان بهتر می‌شود از حضور تکیه‌گاهی به این محکمی در زندگی‌مان.
کد خبر: ۲۱۶۵۶۰
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۵ 22 April 2016
به عنوان یک مخاطب سینما و تلویزیون، کدام تصویر از پدرانه‌های این دو مدیوم در ذهنتان ماندگار شده است؟

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، در نظر بسیاری از ما شاید نقش مادرانگی بسیار پررنگ‌تر و سخت‌تر از پدری باشد. در تحلیل‌های جامعه‌شناسانه و روانشناسانه این تعبیر بیشتر است. شاید از همین روست که در بیشتر فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی ما، مادران نقش پررنگ‌تری دارند و بیشتر به چشم می‌آیند. اما در میان همین تعداد قلیل پرداخت به نقش «پدر» در سینما و تلویزیون، می‌توان آثار شاخصی را پیدا کرد که هر بار در ذهن مرورشان می‌کنیم، حالمان بهتر می‌شود از حضور تکیه‌گاهی به این محکمی در زندگی‌مان. در ادامه این گزارش به برخی از این پدرانه‌های ماندگار اشاره‌ای کوتاه خواهیم داشت:

پدری که به راستی «سالار» بود  


پدرسالار، سریالی که شاید؛ اما نه حتما، یکی از سریال‌های ماندگار تلویزیون است که هر بار پخش می‌شود مخاطبان بسیاری را از نسل‌های قبل و بعد پای قاب جادو می‌نشاند.



سریالی که به خوبی مناسبات ارتباطی یک خانواده سنتی ایرانی را نشان می‌داد. پدری که واقعا سالار یک خانواده بود و روی حرفش حرفی نمی‌شد، آورد و به حق که محمدعلی کشاورز چقدر خوب این نقش را ایفا کرد. شاید از نگاه  من و شمایی که آدم‌های این نسل هستیم، درک این نوع رفتار مقتدرانه و مردسالارانه در میان خانواده کار بسیار سختی باشد اما برای مادران و پدرانمان این نوع روابط قابل لمس بوده است.

پدران سه نسل در قاب یک تصویر؛ خا‌نه‌ای سبز و همیشه سبز


شاید بتوان، سریال خانه سبز را دیگر سریالی دانست که به خوبی به نمایش تصویری از پدران سه نسل پرداخت. نوع رفتاری که جد بزرگ (رامبد جوان)، آقابزرگ (داریوش اسدزاده) و رضا (مرحوم خسرو شکیبایی) هریک با فرزندان خود داشتند، همه نشان از تحول تصویر پدران، در جامعه زمان خود دارد. 

خسرو شکیبایی البته در چند فیلم سینمایی هم به خوبی نقش پدری دلسوز را نمایان ساخته است.

«کیمیا»ی دست‌نیافتنی و «دست‌های خالی» یک پدر


او در «کیمیا» حسرت خود را از دیدن دخترش پس از سال‌ها بخوبی نشان می‌دهد. در عمق نگاه این پدر جنگ‌زده به خوبی می‌توان اشتیاق کشیدن دستی مهربانانه بر سر دخترش را دید، اما شکیبایی با هنرمندی خاص خود، گذشت و فداکاری پدر قصه را نشان می‌دهد. گذشتی که نمی‌گذارد، دختر جوانش بفهمد او پدر واقعی‌اش است.



از سویی دیگر او در «خواهران غریب» این اندوه پدرانه را پشت شعرخوانی‌ها و شوخ‌طبعی‌ها با کودک خردسالش پنهان می‌کند و در تلاش است تا بتواند ذره‌ای از ناراحتی دخترش را از فقدان مادر کم کند.

«عمو خسرو»ی سینمای ایران، همچنین در «دست‌های خالی»، به حق در سکانس‌های پایانی این عجز و خالی بودن دست‌هایش را نشان می دهد. جایی که به قول خودش در برابر آنچه که حسین (ع) از زن و فرزند، در میانه جنگ حق و باطل داد، شاید خیلی زیاده‌خواهی بود که دخترش را که پای چوبه‌دار بود، از حسین (ع) طلب کند.

به نام پدرِ «زیر تیغ»


پرستویی در سریال تلویزیونی دیدنی «زیر تیغ» هم به خوبی توانست نقش پدری را بازی کند. پدری که با وجود سختی  مخارج بالای زندگی و تامین جهیزیه دخترش حاضر نمی‌شود پا کج بگذارد و پول ناصوابی را پای سفره بیاورد و همین امر سوءتفاهمی را شکل می‌دهد که نتیجه آن جدل بین او و دوست دیرینه‌اش است. جدلی که به قول یکی از دیالوگ های ماندگار این فیلم نمی‌گذارد «شادمانی که بعد از مدت‌ها به محله‌شان آمده پایدار بماند» و رفیق دیرینه‌اش ناخواسته و غیر عمد کشته می‌شود و روابط این دو خانواده که بساط پیوند خانوادگی‌شان را می‌چیدند، تیره می‌شود.

«آواز» تنهایی یک پدر


در فیلم سینمایی «آواز گنجشک‌ها»، ساخته مجید مجیدی هم با پدری روبرو می‌شویم که برای امرار معاش خانواده خود تلاش می‌کند. با وجود مشکلات بسیار اما، راضی به کار کردن پسر نوجوان خود نیست و شاید اشک‌های پنهانی او در بستر بیماری نشان از همین امر باشد. شاید در فیلم عصبانیت‌ها و پرخاش‌های رضا ناجی (پدر خانواده) را بتوان پای همین امر گذاشت که از خود انتظار داشته باری از دوش خانواده و مشکلات بردارد، اما حال خود در بستر بیماری افتاده و دیگران باید اداره خانواده را برعهده گیرند.



مجیدی البته پیش از این در آثار شاهکار سینمایی خود مثل «بچه‌های آسمان» و «رنگ خدا» نقش پدرانه را به تصویر کشیده است.

مجیدی در «رنگ خدا» پدری را به تصویر می‌کشد که در لحظه انتخاب ماندن در کنار فرزند نابینایش را انتخاب می‌کند. فرزندی که در دیالوگ ماندگار این فیلم از این می‌گوید که «هیچ‌کس او را دوست ندارد، حتی خدا؛ چون اگر دوستش می‌داشت او را نابینا نمی‌کرد». حسین محجوب در طلایی‌ترین لحظه‌های فیلم، پدر فداکاری است که از خود و خواسته‌اش برای تشکیل خانواده جدید، می گذرد تا در کنار فرزندش باشد تا او در دوران نوجوانی‌اش رنگ خدا را بهتر و بیشتر احساس کند.

«یوسف» گم گشته بازآید به کنعان غم مخور


«بوی پیراهن یوسف» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا شاهکار دیگر سینمای ایران در به تصویر کشیدن انتظاری این بار از جنس پدرانه است. نصیریان در این فیلم با وجود اینکه همه از شهادت فرزندش در جنگ سخن می‌گویند اما همچنان امیدوارانه منتظر بازگشت اوست.



از سکانس‌های به یادماندنی این فیلم هم می‌شود به سکانس مناجات او با پسرش  البته با خداوندگارش اشاره کرد. آنجا که به ستوه می‌آید و فریاد می‌زند که «آهای یوسف! کجایی؟ خودتو به من نشون بده و ...» و در نهایت آرام می‌گوید که «من دیگه پیر شدم بابا و دیگه طاقت این فراق را ندارم» و همین انتظار امیدوارانه نهایتا «پدر» را به «پسر» می‌رساند. 

حشمت فردوس و «ستایش»


ارجمند شاید در «ستایش» به نوعی نقش همان پدر مقتدر و سخت گیر «پدرسالار» را بازی کرد. نقش پدری که با تحکم بالای خودش می‌خواهد هر آنچه که او می‌خواهد همان شود.



داریوش ارجمند در مراسمی برای تقدیر از عوامل این سریال گفته بود «حشمت فردوس کاراکتر پدری بود که خلق شد اما من فکر می‌کنم هیچ کس دوست ندارد پدری با این ویژ‌گی‌ها داشته باشد». یک پدر متحکم که کار خودش را می‌کند و بر روی گفته‌ها و افکار خود ایستاده و منزلت اجتماعی و سرمایه مالی او نیز بزرگ‌ترین پشتیبانان این تحکم اکتسابی در این شخصیت مطرح هستند.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار