قاسم رفیعا شاعر نام‌آشنای طنز کشور که اهل طرقبه خراسان رضوی است نیز هم‌آوا با سایر شعرا و نویسندگان مردمی ، این بار نه در قالب طنز بلکه در سوگ سربازان به آسمان پر کشیده در حادثه اخیر، شعری سروده که خواندنش خالی از لطف نیست.
کد خبر: ۲۵۱۶۷۴
تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۶ 26 June 2016
نوزده آینه از طاق فرو افتاده  
تا زمستان زمین آینه کاری بشود  
نوزده بغض شقایق شب غمگین ترکید  
تا بهاری که فرو مرده بهاری بشود
...
روی دیوار نوشته است به حسرت سرباز ...

نوزده خاطره از ذهن معابر گم شد
نوزده عشق میان عطش و خون جان داد  
نوزده مادر درمانده فراموش شدند  
و صدایی که به آن بغض رها پایان داد  
....
دختری در غم یک عشق مقدس نالید  
خسته در حسرت یک قمری بی بال شکست
نوزده سرو غریب و تبری از توفان
پدری مثل درختان کهنسال شکست  
....
باز پر شد همه شور فضا از حسرت  
تسلیت، خاطره، اندوه و قدری تدبیر  
آه تدبیر ! کجایی که نبودی آنجا؟
آه تدبیر  ! کجایی؟  نرسیدی شد دیر  
....
خواب سنگین سحرگاه مدیران آرام    
و نمازی که خلوص از دل آن می جوشد
در ته دره اندوه صدایی پیچید  
_چه کسی خون مرا،  خون مرا !می نوشد؟  
.....
می روم تا سحر از شور اذان پر بشوم  
و شب قدر که باز است در باغ جنان!
روی دیوار نوشته است به حسرت سرباز
_ کاش این قصه پر غصه بگیرد پایان!  

 
قاسم رفیعا

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
هنر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۶
نوزده را بخوانيم سيزده. چون سه نفرشان راننده گان و كمك راننده اتوبوس و مسببان اصلي قضايا بودند و سه نفر هم اتباع بيگانه بودند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار