کد خبر: ۴۴۶۰۳۲
تاریخ انتشار: ۰۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۳:۲۵ 22 June 2017
چمران از بدو حیات ظاهری طعم فقر و حرمان را چشید و تا پایان حیات پر برکت دنیوی‌اش نیز برای نجات محرومین مخلصانه در راه خدای متعال مجاهدت ورزید.
 
 «مصطفی چمران» در اسفندماه سال 1311 هجری شمسی در خانواده‌ای مؤمن در یکی از محلات قدیمی تهران به نام «سرپولک» به دنیا آمد. پدرش حسن نام داشت و از طریق جوراب‌بافی زندگی اهل خانه را تأمین می‌کرد؛ وی بسیار حلال و حرام را مراعات می‌کرد؛ به طوری که گاه از مشتری پول کمتری می‌گرفت، تا مبادا مال شبهه‌ناک وارد زندگی‌اش شود.

مصطفی هم در این فضای کارگری رشد کرد؛ او برای تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، به مدارس انصاریه، دارالفنون و البرز رفت و در این دوران همواره دانش آموز ممتاز در هر دوره بود.

تربیت دینی و حفظ ارتباط با علما

مصطفی به مسائل دینی علاقه فراوانی داشت؛ وی همواره تلاش می‌کرد تا از طریق اتصال به علمای آگاه به زمان، خود را از تربیت و دانش دینی بهره‌مند سازد؛ به همین جهت وی در دروس تفسیر قرآن کریم و فلسفه مرحوم آیت الله طالقانی حاضر می‌شد و از وجود ایشان بهره می‌گرفت. مصطفی به پیروی از علمای صالح و آگاه به زمان اعتقاد راسخی داشت و به حضرت امام خمینی (ره) نیز عشق می‌ورزید و همواره اطاعت محض از ایشان را برای خود فرض می‌دانست.

خود اتکایی و تلاش در عرصه کسب درآمد/ برترین مجاهدت علمی و ماجرای نمره 21

مصطفی در دوران دبیرستان و دوران کارشناسی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، برای کسب درآمد حلال، ریاضی تدریس می‌کرد؛ او به خود اجازه نمی‌داد که از پدر طلب «پول تو جیبی» کند؛ مصطفی، هرگز نمی‌نشست تا کار و پول برایش از آسمان پایین بریزد؛ او چه در ایران و چه در آمریکا، در زمره یکی از پر تلاش‌ترین‌ها به حساب می‌آمد. وی در دوران کارشناسی، به قدری هوش و استعداد از خود بروز داده بود که استاد درس «ترمودینامیک»اش مهندس مهدی بازرگان، برای اولین بار، نمره 21 را برای چمران در نظر گرفت؛ مفهوم چنین نمره‌ای بالاتر از حد تصور بودن نبوغ مصطفی در میان سایر همکلاسی‌ها بود. این دانشجوی مستعد و پرتلاش، به خاطر همین استعداد و نبوغی که از خود نشان داد، توانست بورس تحصیلی جهت اعزام به خارج از کشور را برای ادامه تحصیل کسب کند. وی در سال 1335 هجری شمسی، به آمریکا رفت و تا مقطع دکترای تخصصی فیزیک پلاسما را در دانشگاه‌های آن کشور با نمره عالی گذراند. مصطفی در آمریکا در کنار دانشمندان و پژوهشگران علم فیزیک، در یکی از مراکز تحقیقاتی بر روی پروژه‌ای بسیار حساس کار می‌کرد و زندگی بسیار خوبی هم از نظر مادی داشت؛ نتیجه چنین تلاش‌هایی می‌تواند انسان را حتی در عرصه‌های مادی نیز به توفیق نزدیک کند؛ این سنت تبدیل‌ناپذیر الهی است، که در قرآن کریم قریب به این مضمون فرموده است که ما همه را در کسب امور مادی مدد می‌رسانیم.

انگیزه مبارزه با ظلم

مصطفی در شانزدهم آذرماه سال 1332 در حالی که دانشجوی الکترونیک دانشکده فنی دانشگاه تهران بود، ماجرای قتل عام دانشجویان توسط گارد شاهنشاهی ایران را که برای خوش‌خدمتی به اربابان آمریکایی اجرا شد، به چشم خود دیده بود؛ البته حوادث نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام 30 تیرماه سال 1331 که مرحوم آیت الله کاشانی در دفاع از دولت دکتر مصدق در آن نقش ویژه‌ای ایفا کرده و جهت مبارزه علیه رژیم شاه، خود کفن پوشیده و فتوای جهاد داده بود، نیز از نظر وی دور نمانده بود.
 
وی در قلب آمریکا در هرجایی که فرصتی به دست می‌آورد حتی در محیط‌های علمی و در میان پژوهشگران، همواره در دفاع از مظلومان فلسطین و لبنان سخن می‌گفت و بر ضرورت مبارزه همه‌جانبه علیه دولتمردان ظالم آمریکا، انگلیس و صهیونیسم بین‌الملل تأکید می‌ورزید. وی همچنین، در هر فرصتی که به دست می‌آورد، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد و حوادث شانزدهم آذرماه سال 1332 هجری شمسی را برای اطرافیان تشریح می‌کرد و از لزوم مبارزه با حکومت‌های دست‌نشانده استعمار در ایران برای سایر دانشجویان ایرانی و حتی غیر ایرانی سخن می‌گفت و علیه رژیم ستم‌شاهی افشاگری می‌کرد. همین اقدامات او سبب قطع بورس تحصیلی‌اش شد؛ ولی مصطفی دست‌بردار نبود و همواره برای تبیین حق تلاش می‌کرد.

با رسیدن خبر قیام خونین مردم ایران در پانزدهم خردادماه سال 1342 و دستگیری بسیاری از سران گروه‌های مخالف رژیم شاه همچون حزب نهضت آزادی ایران، فصل جدیدی در زندگی مصطفی رقم خورد. وقتی عده ای از مسئولان آن حزب، همچون مرحوم دکتر علی شریعتی و دکتر ابراهیم یزدی، به این نتیجه رسیدند که دیگر مبارزه مسالمت‌آمیز در چارچوب قانون با رژیم شاه به جایی نمی رسد، جهت گسترش مبارزه علیه رژیم سفاک شاهنشاهی پیشنهاد تشکیل شاخه نظامی در آن حزب را مطرح کردند، که مورد قبول واقع شد. آنان با مقامات مصری –که در آن زمان سرهنگ جمال عبد الناصر ریاست جمهوری کشور را بر عهده داشت- مذاکره کردند و پس از توافق‌های اولیه، سازمان اتحاد و عمل (سماع) را راه اندازی کردند. این سازمان، چهار اکیپ پنج نفره را در عرض دو سال از دی ماه سال 1343 جهت فراگیری آموزش‌های چریکی به مصر اعزام کرد؛ دکتر مصطفی چمران نیز به همراه دکتر ابراهیم یزدی، بهرام راستین، پرویز امین و شریفیان اولین اکیپ را تشکیل دادند و به مصر اعزام شدند.

چمران به قدری در فراگیری آموزش‌های چریکی مهارت کسب کرده و با نمره عالی دوره را به اتمام رسانده بود که از دوره دوم به بعد، مسئولیت آموزش به سایرین را به وی سپردند.

دکتر چمران در سال 1971 میلادی به دعوت امام موسی صدر و پیشنهاد مهندس بازرگان، برای تأسیس مدرسه صنعتی جبل آمل به جنوب لبنان رفت و در آنجا ضمن مدیریت مدرسه، به همراه امام موسی صدر، حرکت المحرومین را بنیان نهاد. مدتی بعد به علت آغاز جنگهای داخلی لبنان و لزوم حفظ شیعیان از خطر احزاب دیگر و تجاوزهای مکرر رژیم غاصب صهیونیستی، آنان اقدام به تشکیل أفواج المقاومت اللبنانیة (سازمان امل) کردند.

یکی از کسانی که در سازمان امل از دکتر چمران برای یکی از محورها حکم فرماندهی دریافت کرد، طلبه نوجوانی به نام «سید حسن نصر الله» بود، که امروزه مایه فخر مسلمین جهان و وحشت صهیونیست‌های غاصب شده است؛ وی سال‌هاست که دبیر کلی حزب الله لبنان را بر عهده دارد و یکی از شخصیت‌های محبوب کشور لبنان و حتی جهان اسلام محسوب می‌شود.

دکتر مصطفی چمران افتخارات بسیاری دارد؛ ولی از افتخارهای این سردار عزیز اسلام در عصر حاضر همین بس که اکثر مبارزان لبنانی و عده ای از سرداران شهید جمهوری اسلامی ایران همچون محمد بروجردی، اصغر وصالی و حاج احمد متوسلیان در دوران دفاع مقدس و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شاگردی‌اش را کرده اند و پس از پیروزی انقلاب در حوادث کردستان و جنگ تحمیلی، تحت فرمان این سردار پر افتخار بوده‌اند.
 
نمونه هایی از عشق به محرومین و مستضعفین

مصطفی به محرومین علاقه فراوانی داشت؛ تا جایی که خود را از داشتن کمترین امکانات محروم می ساخت، تا مگر بتواند به قدر توان خویش محرومی را یاری نماید؛ خود وی در یکی از خاطراتش اینطور بیان کرده که روزی پدر پولی داد تا نان بخرد؛ وی در راه بازگشت به خانه، فقیری می بیند که در آن سرمای زمستان، از گرسنگی به خود می لرزید؛ او نان را به آن فقیر می دهد و بدون آنکه ماجرا را تعریف کند، به خانه باز می گردد که از سوی پدر به علت نخریدن نان به شدت تنبیه می شود. این تنها کاری نیست که چمران برای محرومین کرده است؛ در و دیوار یتیمخانه شیعیان در جنوب لبنان، عشق و محبتش به محرومین، ایتام و مستضعفان را شهادت می دهند.

چمران از بدو حیات ظاهری طعم فقر و حرمان را چشید و تا پایان حیات پر برکت دنیوی‌اش نیز برای نجات محرومین مخلصانه در راه خدای متعال مجاهدت ورزید.

اخلاص، بصیرت و تکلیف‌مداری در خدمت به ملت ایران

دکتر چمران در تاریخ 28 بهمن ماه سال 1357 با عده ای از دوستانش در سازمان امل به قصد دیدار با امام امت به ایران آمد؛ هنگامی که امام به وی فرمود که بماند و به انقلاب خدمت کند، مخلصانه آماده خدمت شد. خود دکتر چمران جمله زیبایی قریب به این مضمون دارد که خدایا! اکنون که همه مردم مشغول جشن پیروزی هستند و عده دیگری سهمشان را از این انقلاب می خواهند، من آمده ام که قربانی راه انقلاب شوم.

ضرورت‌های موجود آن روزهای انقلاب، سبب شد تا دکتر چمران نسبت به آموزش اولین گروه مردمی به نام پاسداران انقلاب در کاخ سعدآباد همت گمارد، تا کشور بتواند در برابر حوادث و آشوب‌های احتمالی واکنش مناسبی نشان دهد.

دکتر چمران با پذیرش پست معاونت نخست وزیر در امور انقلاب تلاش کرد تا به رفع محرومیت و حل مشکلات برخی از مناطق محروم کشور –که مسائل آن مناطق می رفت به بحرانی سیاسی، امنیتی و نظامی برای کشور مبدل شود- بپردازد. در بحران کردستان نیز بارها سعی کرد که از طریق مذاکره با سران گروهک‌های ضد انقلاب بحران را حل کند و نگذارد که کار به جنگی خونین بکشد؛ ولی آن هنگام که با مذاکره، جنایات گروهک‌ها متوقف نشد و آخرین نقطه مقاومت (شهر مرزی و استراتژیک پاوه) در خطر سقوط واقع شد، قاطعانه تصمیم به نبرد با ضد انقلاب گرفت.

در آن شب هولناک که می‌رفت همه هستی شهر توسط احزاب دموکرات و کومله بلعیده شود، دکتر چمران فرماندهی اندک نیروهای مقاومت را بر عهده گرفت و تا صبح که فرمان حضرت امام مبنی بر شکست محاصره پاوه به ارتش و دولت موقت ابلاغ و از طریق صدا و سیما پخش شد، شهر را حفظ کرد؛ وقتی نیروهای تازه نفس اعم از ارتش، سپاه، ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی و سایر نیروهای مردمی به شهر رسیدند، آنان را سازماندهی و ظرف 15 روز، تمام اراضی اشغالی را آزاد کرد و جنگ اول کردستان را با پیروزی قاطع جمهوری اسلامی ایران خاتمه داد.

پس از حوادث تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و استعفای دسته جمعی دولت موقت، در تاریخ شانزدهم آبان ماه سال 1358 دکتر چمران از سوی شورای انقلاب به وزارت دفاع منصوب شد. وی در این پست نیز تلاش کرد اوضاع آشفته ارتش را سامان دهد و به تقویت نهاد نوپای مردمی انقلاب (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) بپردازد.

دکتر چمران در اسفندماه سال 1358 از سوی مردم تهران به اولین مجلس شورای اسلامی راه یافت؛ او در مجلس نیز همواره به تقویت ارتش و سایر نیروهای مسلح پرداخت؛ آن هنگام که به خاطر کودتای نافرجام «نقاب» یکی از نمایندگان، با شور و حرارت درباره لزوم انحلال یکی از یگان‌های نیروی زمینی ارتش و اعدام بسیاری از پرسنل آن یگان سخن به میان آورد، دکتر چمران با هوشیاری تمام و ارائه استدلالی قوی و منطقی، آن یگان رزمی را -که در ایام دفاع مقدس بارها منشأ برکات فراوان و مایه اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران شد- از خطر انحلال و پرسنل خدومش را که سالیان دراز بر روی آموزش آنان سرمایه گذاری شده بود را از اعدام نجات داد.

وقتی هم که جنگ از سوی رژیم فاسد بعثی صدام به جمهوری اسلامی ایران تحمیل شد، علی‌رغم در اختیار داشتن سِمت نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی حضرت امام در شورای عالی دفاع، با به کارگیری عناصر کارآزموده از ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته انقلاب اسلامی و ژاندارمری بخشی از نیروهای مردمی را آموزش داد و با تشکیل ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز، آنان را سازماندهی و تجهیز کرد و در جبهه میانی منطقه عملیاتی جنوب (محور سوسنگرد-دهلاویه) به مقابله با دشمن بعثی فرستاد و خود نیز پا به پای آنان در نبرد علیه دشمنان دین خدا شرکت می‌کرد. پیروزی قاطع رزمندگان اسلام، در نبرد شکست حصر سوسنگرد، مرهون تدابیر آن سردار جلیل القدر اسلام است.

دکتر چمران اهل ورود به دعواهای سیاسی و سهم‌خواهی نبود؛ بلکه او خدمت بی سر و صدا برای اسلام عزیز و انقلاب را در هر جایی که بود ترجیح می داد؛ وقتی هم که جو کشور به خاطر اقدامات رئیس جمهور و فرمانده وقت کل قوا «سید ابوالحسن بنی صدر» متشنج شد و در مجلس گروه‌های مختلف به درگیری با یکدیگر پرداختند، او به جبهه کوچ کرد، تا با زلال‌ترین بندگان خدا گره جنگ را بگشاید و دشمن بعثی را از این آب و خاک بیرون براند.

شوق شهادت

در اواخر شامگاه 30 خردادماه سال 1360 هجری شمسی، ارتش بعثی عراق پاتک سنگینی را در حوالی روستای دهلاویه به اجرا درآورد که فرمانده محور، سرگرد ایرج رستمی در آن پاتک به شهادت رسید. به محض وصول خبر شهادت رستمی به ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز، صبح فردا، دکتر چمران، سرگرد سید احمد مقدمپور را به مقر فرماندهی احضار کرد و پس از اعلام خبر شهادت سرگرد ایرج رستمی، فرماندهی آن محور را به وی واگذار کرد.

پس از ابلاغ دستور، خودش فرمانده جدید را برای معرفی به نیروهای مستقر در آن محور برد. مدتی به نیروهایش سرکشی و برای آنان سخنرانی کوتاهی کرد و آنان را دلداری داد؛ وی در آن سخنرانی کوتاه گفت: «خداوند رستمی را دوست داشت؛ ای کاش! ما را هم آنقدر دوست داشته باشد که پیش خودش ببرد.»

حوالی بعد از ظهر روز یکشنبه 31 خردادماه سال 1360 هجری شمسی در اوج گرمای خوزستان، هنگامی که دکتر چمران بر روی خاکریز مشرف به دشمن ایستاده و در حال توجیه فرمانده جدید محور نسبت به وضعیت خودی و دشمن در منطقه مشغول بود، چند خمپاره در نزدیک آنان فرود می‌آید؛ آخرین خمپاره که منفجر می‌شود، محافظ دکتر، «حدادی» و فرمانده جدید محور سرگرد سید احمد مقدمپور به شهادت می‌رسند؛ ولی دکتر چمران به شدت زخمی می‌شود.

امدادگران فوری وی را به بیمارستان سوسنگرد منتقل می‌کنند؛ ولی به علت شدت جراحات کاری از دست پزشکان برنمی‌آید و روح بلند دکتر مصطفی چمران، پس از سال‌ها مجاهدت خستگی‌ناپذیر برای نجات محرومین و مستضعفین از دست مستکبرین عالم به سوی خدای متعال پر می‌کشد.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار