اما در کشور ما برخی نویسندگان، دانشگاهیان و سیاسیون با سرپوش گذاشتن بر معایب این پدیده، صرفاً مزایای آن را برجسته کردند، درموردش تیتر زدند، نوشتند و گفتند تا جایی که "حزب"به مثابه موجود مقدسی شده است که حتی منتقدین هم از ترس انگ های کاتولیک تر از پاپ های وطنی کمتر جرات نقد مبنایی و علمی این تحفه غرب را داشته اند. از معایب اساسی که برای حزب برشمردند می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
"اراده عموم در کشوری که احزاب فعالیت دارند نمایان نمی شود (روسو)، فرقه گرایی را می آفریند، افراد با استعداد حزبِ مخالف نادیده گرفته می شوند، منافع حزب به منافع ملت ترجیح داده می شود، ریاکاری و دورویی را تشویق می کند، اعضا را تنگ نظر می نماید، به مردم آموزش سیاسی نادرست می دهد، اتلاف پول و فرصتی برای فرصت طلبان است، از خودگذشتگی کورکورانه به وجود می آورد و رهبران اهمیت نالازمی می یابند و پیروان، هویت و فردیت خود را از دست می دهند" (بنیادهای علم سیاست ـ دکتر عالم).

با نگاهی به معایب احزاب، یک رابطه این همانی بین حزب و قبیله قابل مشاهد و درک است. در قبیله نیز عقلانیت، شایسته سالاری، منافع عموم و هویت فردی جایگاهی ندارد. قبیله گرایی همچون حزب به غیریت پروری و تقسیم جامعه به "ما" و "آنها" و در نتیجه اختلاف و دو دستگی می انجامد. اگر قبیله گرایی با این آثار مذموم و موجب نکوهش است چرا حزب گرایی با همان آثار نکوهیده نباشد؟ با نگاه واقع گرایانه به عملکرد احزاب فعال (شبه حزب) در کشور، با قاطعیت می توان گفت بسیاری از مشکلات فعلی کشور محصول تعصبات قبیله ای دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا است که تمام سال های بعد از انقلاب با نام های مختلف بر سریر قدرت تکیه زدند و به اسم مردم منافع قبیله ای خود را دنبال کردند، شایستگان خارج از قبایل خود را حذف کردند، به جای اندیشیدن و تعقل، اندیشه ها و تعبد را به شهروندان آموختند، به آنها یاد دادند گوش به فرمان "تَکرار"های رئیس و ریش سفیدان قبیله باشند، دزدی ها، اختلاس و فساد های اعضای قبیله خود را رفو کنند، زلزله، سیل، پلاسکو، حوادث جاده ای و ریلی و سوانح هوایی، داعش و مدافع حرم، موشک و... را به بهای امنیت و جان مردم سیاسی کنند تا قبیله رقیب را بی آبرو و از اریکه قدرت پایین بکشند.

احزاب اصلاح طلب به راستگو ها یاد دادند که در صورت تعقل و ترجیح مصالح عموم بر منفعت حزب، ترور شخصیت و از قبیله سلب تابعیت می شوند، به ورزشکاران، بازیگران و خواننده ها درس عبرت دادند که اگر با روسای قبیله رقیب نشست و برخاست کنند حیثیت اجتماعی آنهادر حقیقت و مجاز لگد مال می شود و کار را گدایی می کنند. به مفسدان قبیله خود اطمینان دادند که از حمایت سیاسی و رسانه ای قبیله برخوردار هستند تا جایی که بااختلاس و فسادشان می توانند مشمول ترفیع رتبه شوند، و در جایگاه کارشناس اقتصادی و یا در راس یک حزب قرار بگیرند.

احزاب اصول گرا نیز به جامعه آموزش دادند که اگر وابستهٔ قبیله آنها (دکتر [...]) دروغ بگوید، قانون شکنی کند، همچون موسولینی خود را برابر با قانون بداند (میگفت قانونی رو که تشخیص بدهم درست است اجرا می کنم)، برای برخورد قضایی با نزدیکان مفسدش خط قرمز تعیین کند، قیمت ها را ساعتی افزایش دهد و... بلااشکال و غیر قابل نقد است اما اگر رئیس یا وابسته قبیله رقیب آبراهام را شهید بدانند، به ساحت دین توهن کنند، خواهان رابطه با آمریکا باشند، باعث رکود، گرانی و بیکاری باشند، اطرافیانشان متهم به فساد باشند و... شایسته نقد، توهین و تخریب هستند.

آیا این عملکردها موجب مشکلات موجود نیستند؟ آیا با این عملکردها نمی توان گفت احزاب بیش از آنکه باری از دوش عموم بردارند باری بر دوش مردم هستند؟ [...]

 

 

//الف