شهرستان خواف روزگاری مرکز فرهنگی و سیاسی خراسان بوده و به دو بخش «بالا خواف» و «پائین خواف» تقسیم شده است.
به استناد یافتههای باستان شناسی منطقه خواف از قدمت زیادی برخوردار است ولی نام و آوازه آن بعد از اسلام بلند شده است.
اگرچه اهالی خواف در همان اوائل سده اول ه.ق از اسلام استقبال کردند، اما تا سالها بعد در گوشه و کنار خواف زرتشتیان بر آئین خود بودند، از جمله در منطقه بالاخواف و شهر سنگان مقاومت زرتشتیان ۱۵۰ سال طول کشید و در نهایت چون تاب مقاومت نیاوردند به سواحل جنوبی هند مهاجرت کردند و در آن جا به یاد سنگان، شهری به نام "سنگان" بنا نهادند.
در قرن سوم ه.ق منطقه خواف از توابع نیشابور بود و تا اواخر قرن ششم ه.ق مورخان و جغرافیانویسان شهرهای خواف (زوزن، خرگرد، سلامه، رود و نشتیفان) را ستودهاند و «یاقوت حموی» به دلیل اهمیت تجاری و کثرت عالمان آن دیار شهر زوزن را "«بصره کوچک» نامیده و وجود یکی از مدارس بزرگ عصر سلجوقی معروف به «نظامیه» در خرگرد خواف نشانه جایگاه والای آن شهر در آن دوران محسوب میشود.
آخرین شاهکار معماری ایران پیش از حمله خونخواران مغول «مسجد ملک زوزن» بود که به دستور «ابوالموید ابوبکر علی زوزنی» به جای مسجد جامع زوزن بنیان گرفت و در سال ۶۱۷ ه.ق به دلیل تهاجم مغولان نیمه تمام باقی ماند اما توانست شکوه و عظمت خود را به رخ کشد و صاحب افتخار آغازگر کاربرد کاشی معرق در جهان باشد.
هجوم مغولان خونخوار در آغاز قرن هفتم و وقوع زلزله ویرانگر سال ۷۳۷ ه.ق موجب خسارات و آسیبهای فراوان به مردم منطقه خواف شد ولی ریشههای ستبر فرهنگی و دانشی مردان آن دیار دوباره رونق و آبادانی را به آن خطه باز آوردند و از عصر «شاهرخ» تیموری که هرات پایتخت ایران شد، به سعی و همت وزیر شاهرخ، «غیاثالدین پیر احمد خوافی» اقدامات فرهنگی و عمرانی فراوانی در منطقه صورت گرفت که مهمترین آنها ساخت بنای فاخر و باشکوه «مدرسه غیاثیه خرگرد» بود.
بدون تردید انوار مکتب و مشرب " شیخ احمد جامی" بر عرصه خواف هم تابیده و بر فرهنگ منطقه تاثیر گذاشته که نماد و مظهر آن رویداد را میتوان " سنگ افراشتههای مزارات خواف" فرض کرد.
در بررسیهای باستان شناسی، در برخی گورستانها سنگ افراشتهها و قلوه سنگهای کروی شکل مشاهده شدند که همانند سنگ افراشتههای هرات، تربت جام و باخرز متنوع و گاه کتیبهدار بودند و روایت مهاجرت شیخ احمد جامی از بزد به معدآباد را به ذهن تداعی میکردند. فراوانی آنها بیشتر در گورستانِ پشت آسبادهای نشتیفان، گورستان خرگرد خواف، مزار شاه سنجان در سنگان، آرامگاه حافظ ابرو در شهر خواف و گورستان روستای فایندر واقع در شمال غرب شهر خواف بود.
باخرز
منطقه تاریخی باخرز به مرکزیت "مالین"در قدیم و "تایباد" در حال حاضر در مسیر راههای پر رفت و آمدی که نیشابور را به هرات و قهستان و سرخس ارتباط میداده، قرار داشته و به دلیل موقعیتش با مراکز بزرگ فرهنگی و اقتصادی تعامل داشته است. فراوانی محوطههای باستانی از دوران پیش از تاریخ قابلیت آن منطقه را برای اقامت گواهی میدهد.
به گواهی متون تاریخی و جغرافیایی دوران مجد و عظمت باخرز قرون پنجم و ششم ه.ق بوده و مرکز یا کرسی آن که به "قصر" شهرت داشته، مالین بوده است.
در سال ۶۴۴ ه.ق "منکو خان" مغول حکومت هرات و توابع آن شهر را به حاکمان "آل کرت" اعطا کرد که باخرز از جمله مضافات هرات بود و احتمالا از آن دوران مکتب فکری شیخ احمد جامی در باخرز نیز رواج و گسترش یافته و کاربرد سنگ افراشتهها که به باور مریدان شیخ از بزد او را تبعیت میکردند، بر فراز قبرها افراشته شدهاند.
در شمال غربی شهر تایباد نهر فصلی کوچکی معروف به "مرغزار " به رودخانه «ربس» میپیوندد، نهر مرغزار از کنار روستاهای "شیزن"، "استاد"، "سوران"، "جوذقان" و «مشهد ریزه» میگذرد. بیشترین و متنوع ترین سنگ افراشتههای شرق خراسان در گورستانهای مجاور آن روستاها مشاهده میشوند، آنها به لحاظ نوع و ساختار با یکدیگر متفاوتند برخی از آنها مثل سنگ افراشتههای گورستانهای «شیزن» و «سوران» بسیار بلند هستند. برخی دارای کتیبههای زیبای ثلث هستند مانند سنگ افراشته مزار ملک معینالدین در "جوذقان" و سنگ افراشته مزار شیخ ابواسحق در "آبقه" و بعضی تخته سنگهای بلند، صاف و دمدارِ ساده هستند مثل سنگ افراشته آرامگاه امیر سلطان عماد در "سوران" و بعضی با نقوش کنده یا برجسته زینت یافتهاند مانند سنگ افراشته مزار ملا تاجالدین در "شیزن" و سنگ افراشته مجاور مزار امیر حمزه شکر بار در "سوران".