به گزارش تابناک مازندران، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از آغاز تهاجم سراسری دشمن، ضمن صدور نخستین اعلامیه بینالمللی دریایی مبنی بر اعلام ضوابط و محدودیتهای تردد در خطوط کشتیرانی بهمنظور اعمال محاصره دریایی کشور متجاوز، برای حضور مستقیم در صحنه کنترل و فرماندهی مؤثر در صحنه جنگ داشت.
این نیروی رزمی در میدانهای مختلف عملیاتی بهنحوی بهکار گرفته شد که تا هفتم آذرماه 1359 یعنی شصت و هفتمین روز جنگ، ضمن انهدام بخش عظیمی از توان دریایی دشمن، سیادت دریایی جمهوری اسلامی ایران را در تمامی پهنه آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس کسب و با قدرت تمام تا پایان جنگ تحمیلی حفظ کند.
بدینترتیب میتوان گفت که نیروی دریایی نخستین نیرو از نیروهای مسلح کشور بود که توانست به اهداف نهایی جنگ دریایی که همان درهم کوبیدن ماشین جنگی دشمن، کسب و حفظ سیادت دریایی کشور، بستن خطوط مواصلاتی دریایی دشمن و باز نگهداشتن خطوط مواصلاتی دریایی خودی است، دست یابد.
عملیات دریایی غرورآفرین مروارید هفتم آذرماه 1359 بههمت دریادلان جانبرکف انجام شد و در این عملیات ضربات سنگین و جبرانناپذیری بر پیکره نیروی دریایی و هوایی دشمن وارد شد.
این عملیات را میتوان مهمترین جنگ دریایی در پهنه خلیجفارس دانست، اما نباید رشادتهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و خلبانانی چون شهیدان حسین خلعتبری، عباس دوران، علیرضا یاسینی، حمدالله کیانساجدی و شهید ابراهیم شریفی در عملیات مروارید را فراموش کرد.
سرلشکر خلبان حسین خلعتبری در سال 1328 در روستای "بصلکوه" رامسر چشم به جهان گشود و در اوایل فروردینماه سال 64 در درگیری با هواپیمای میگ ـ 25 عراقی در آسمان "سنقر" کرمانشاه در هنگام درگیری با دو فروند میگ ـ 23 و نابودی یکی از میگها بهصورت ناجوانمردانه مورد اصابت موشک R-40 به درجه رفیع شهادت میرسد و بدین ترتیب قهرمان جنگهای دریایی ایران، خاموش میشود.
شهید خلعتبری بهدلیل رشادتهایی که در عملیات مروارید از خود نشان داد به شکارچی ناوهای «اوزا» معروف شد.
به همین منظور و گرامیداشت یاد و خاطر این قهرمان جنگهای دریایی جمهوری اسلامی ایران همصحبت شدیم با کمکخلبان آخرین پرواز شهید خلعتبری.
* او همیشه میخندیدسرهنگ خلبان عیسی محمدزاده در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در شهرستان سیمرغ گفت: در سال 1351 در دوره دانشجویی با شهید خلعتبری آشنا شدم، با پرسوجویی که کردم، متوجه شدم حسین، مازندرانی و اهل یکی از روستاهای رامسر است و بعد به او گفتم که من هم اهل چالوس هستم و بدین طریق بهعنوان دو هماستانی ارتباط ما تنگاتنگ شد.
وی با بیان اینکه بعد از گذراندن دوره مقدماتی و در سال 1353 به آمریکا رفتیم و تا سال 55 مشغول گذراندن دوره بوده و بعد از دو سال به ایران بازگشتیم، اظهار کرد: در ایران کلاسهای زبان و پرواز را با هم بودیم و بعد از دوره پرواز با هواپیمای T.41 حسین به پایگاه "شپارد" برای گذراندن آموزش هواپیمای شکاری و دوره پرواز با هواپیمای T.38 رفتیم.
همرزم شهید خلعتبری افزود: پس از پایان ایندوره نیز به ایران برگشتیم و با حسین در پایگاه مهرآباد که پایگاه یکم نیروی هوایی بود مستقر و پس از دستهبندی در گردان یازده شکاری تهران همراه با 20 نفر دیگر پرواز را ادامه دادیم، بعد از 6 ماه به پایگاه اکتیو بوشهر منتقل شدیم و بعد از گذشت یکسال از حسین جدا و به همدان منتقل شدم.
محمدزاده با اشاره به اینکه حسین بهواقع اخلاق خوبی داشت و جایی که سکوت برقرار بود، او بیشتر از همه ساکت بود و در جای شلوغ، او شلوغترین بود، گفت: وقتی او به گردان ما میآمد تنها کسی بود که یکلحظه خنده از لبش دور نمیشد و همیشه با بچهها شوخی میکرد.
این خلبان ادامه داد: در همدان که بودیم، شهید خلعتبری به کوه رفت و یک بز کوهی شکار کرده بود، وقتی به پایگاه برگشت بعد از ذبحکردن بز کوهی گوشت آن را بین بچهها تقسیم کرد، شهید یاسینی به حسین گفت که حسین نکند رفتی این بز را خریدی و حالا گوشت آن را تقسیم میکنی؟ و حسین میخندید، مثل همیشه.
* زندگیاش وقف مردم بودوی با بیان اینکه شهید خلعتبری دوستداشتنی بود و به همه اطرافیان خود کمک میکرد، افزود: یکبار به من گفت که عیسی! اطراف پایگاه ما انسانهای فقیری زندگی میکنند و من آنها را میشناسم، بیا برایشان وسیله بخریم، لذا پول روی هم گذاشتیم و در شهر لباس و غذا خریدیم و به آنها دادیم.
این بسیجی گفت: پدر حسین همیشه به شوخی میگفت: حسین از حقوق خودش کم میگیرد، من هم به او کمک میکنم.
* حسین زندگیاش را وقف مردم کرده بودکمکخلبان آخرین پرواز شهید خلعتبری با اشاره به اینکه در ایام عید در گردان نمیماندم و به پرواز میرفتم، اما عید سال 64، گویا یک حالت الهی برای من پیش آمده بود، افزود: شب بود که بچهها به من زنگ زدند و گفتند فردا شما به مرخصی میروید؟ من هم چون آن شب مهمان داشتم گفتم خیر و جایی نمیروم، برنامهنویس گردان گفت میتوانید جای یکی از بچهها که مریض شده فردا به پرواز بروی یا خیر؟ من هم چون بیکار بودم گفتم اشکالی ندارد و میروم.
این رزمنده ادامه داد: نیمساعت نگذشته بود که برنامهنویس گردان دوباره تماس گرفت و گفت که آقای محمدزاده نیازی نیست شما باشید و یکی دیگر از بچهها آمد، ساعت دوازده شب بار دیگر با من تماس گرفت و گفت شما فردا باید بیایی چون ما هیچ خلبانی را برای فردا نداریم، من هم قبول کردم.
محمدزاده بیان کرد: معمولاً هر شب برنامه پروازهای «اسکرمبل» را مینویسند تا در مواقع خطر و تجاوز، سریع آماده عملیات بشویم، لذا از برنامهنویس پرسیدم خلبان کابین جلوی من کیست؟ او نیز پاسخ داد: آقای صدیق بوده که به مرخصی رفته و در حال حاضر حسین خلعتبری است.
وی با بیان اینکه ساعت 6 صبح روز بعد به دنبالم آمدند و به پایگاه رفتم، افزود: با حسین در اتاق نشسته بودیم که سرهنگ براتپور به اتاق پرواز آمد و گفت بچهها عراقیها دیشب بهطرف مریوان حمله کردند و شما باید امروز جلوی آنها را بگیرید و اگر مأموریت خوردید، مراقب خود باشید.
کمک خلبان آخرین پرواز شهید خلعتبری گفت: ساعت حدود 8:45 دقیقه بود که زنگ اسکرمبل (آژیر خطر) به صدا درآمد، من و حسین سریع به طرف هواپیما رفتیم و پرواز کردیم، بین مریوان و کامیاران با رادار سوباشی تماس گرفتیم و وضعیت منطقه را سئوال کردیم، رادار سوباشی (این رادار برای همدان است و هواپیما را ردیابی میکند) به ما گفت که شما به مریوان و کرمانشاه بروید و منطقه را گشت بزنید.
* هواپیمای خودیمحمدزاده بیان کرد: بعد از مستقر شدن در منطقه به مسئول رادار گفتم که خبری نیست و او هم گفت: شما یک هواپیما در سنندج دارید بروید و چک کنید، احتمال دارد از هواپیمای دشمن باشد، چون در ارتفاع پایین پرواز میکند.
وی بیان کرد: من و حسین نیز جهت گرفتیم و به طرف سنندج حرکت کردیم، به حسین گفتم که من در رادار هدف را میبینم و حسین نیز حرف مرا تأیید کرد، به او حسین گفتم: روی هدف قفل کردم و البته به سوباشی نیز اعلام کردم و پرسیدم هواپیما خودی است یا دشمن؟
این خلبان ادامه داد: سوباشی گفت که قبل از شلیک اجازه دهید ما هماهنگی نهایی را انجام دهیم، من به حسین گفتم: نکند دستت روی موشک برود و شلیک کنی، حسین هم گفت: حواسم هست، در این لحظه سوباشی اعلام کرد: هواپیما خودی است!
همرزم شهید خلعتبری گفت: ما حدود یکساعت به گشتزنی در مناطق غرب کشور ادامه دادیم و به سوباشی اعلام کردیم که سوخت ما رو به اتمام است و باید به هواپیمای سوخترسان اعلام کند که به طرف ما حرکت کند، پس از تماس با هواپیمای سوخترسان و سوختگیری کامل به سمت منطقه گشت رفتیم.
* کلاغهای دشمن!وی با بیان اینکه 15 دقیقه از گشتزنی ما نگذشته بود که از سمت سوباشی اعلام شد به طرف مریوان بروید و موقعیت آنجا را بررسی کنید، افزود: ساعت 11 صبح به مریوان رسیدیم و دیدیم آن سوی مرز پر از هواپیماهای دشمن است و مثل کلاغها در حال پرواز هستند، به حسین گفتم: ببین چه خبر است، حسین پاسخ داد که تا وقتی وارد مرز نشدند با آنها کاری نداریم اما وقتی وارد شدند به آنها حمله میکنیم.
محمدزاده گفت: همین لحظه سوباشی اعلام کرد که سمت راست شما یک هواپیمای عراقی مشغول پرواز است، هواپیما را دیدیم و بهدنبالش رفتیم، حسین با یک موشک M-7 بهطرف هواپیما شلیک کرد و گفت: عیسی! فکر نمیکنم به هدف خورده باشد اما صفحه رادار سفید شده، من گفتم: به سمت هدف برویم، وقتی رسیدیم دیدیم که خلبان با چتر در حال پایین رفتن است به رادار سوباشی اعلام کردیم و گفتیم خلبان عراقی با چتر فرود آمده، به نیروهای منطقه اطلاع دهید که او را بگیرند.
وی اظهار کرد: دوباره به سمت منطقه برگشتیم، بار دیگر اعلام شد که دومین هواپیما در سمت راست ما و در 38 هزارپایی در حال پرواز است، لذا به سراغ دومین هواپیما رفته بودیم که آمدن آن ده دقیقه اختلاف داشت، البته این روش دشمن بود که یکی از هواپیماهای خودی را طعمه قرار میداد و از راه دور هدف خود را میزد.
کمک خلبان آخرین پرواز شهید خلعتبری با بیان اینکه در ارتفاع 38 هزار پایی قرار گرفتیم و خواستیم تا به موشک شلیک کنیم که هواپیما منفجر شد، افزود: فقط یکلحظه صدای انفجار را شنیدم و دیدم چترم باز شده و با چتری که همهجای آن سوراخسوراخ شده در حال پایین رفتن هستم.
محمدزاده گفت: ما را با یک موشک اکریت هدف قرار دادند، موشک اکریت را عراق تازه از شوروی گرفته بود و این موشک حدود 100 کیلو مواد منفجره داشت و با اصابت به هواپیمای ما انفجار عظیمی رخ داده بود.
وی گفت: من بیهوش شدم، فقط زمانی که چترم باز شد متوجه شدم روی کوههای کامیاران بودم، خواستم طبق آموزشهایی که دیدم با چتربازی کنم که دیدم دستم خونآلود است و پایم را نیز نمیتوانم تکان دهم، با همان وضعیت داخل مزرعه منطقه کامیاران فرود آمدم و کشاورزان منطقه بالای سر من آمده و میپرسیدند اسمت چیست؟
این خلبان جنگنده افزود: قبل از پرواز برای شناسایی نشدن اتیکت و مدارک شناسایی ما را گرفتند تا اگر اسیر شدیم ما را نشناسند، من چون نمیتوانستم حرف بزنم کشاورزان گمان کردند عراقی هستم و حسابی کتک خوردم، بر اثر آن کتکها حالت خونآلودی که در گلویم وجود داشت بیرون پرید و توانستم صحبت کنم! گفتم: من ایرانیام و از خلبانان پایگاه شکاری همدان هستم، اما آنها گفتند دروغ میگویی، بالاخره فردی به نام قیاسی که قبلاً من و شهید خلعتبری را با هم دیده بود، مرا شناخت و از این طریق نجات پیدا کردم.
وی با بیان اینکه بعدها فهمیدم که حسین در همان لحظه اصابت تمام بدنش تکهتکه شد و به شهادت رسید، افزود: خودش همیشه میگفت: آرزو دارم به تعداد مردم ایران مانند گلبرگهای گل بدنم تکهتکه شود و در سراسر فضای ایران عزیز پخش شود تا روحم پاسدار این مرز و بوم باشد، البته همینطور هم شد و او به آرزویش رسید.
* شهادت حسین
این رزمنده روزهای سخت حماسه و ایثار، اظهار کرد: من از وضعیت حسین اطلاع نداشتم، وقتی آقای قیاسی نجاتم داد، گفتم ما دو خلبان بودیم و آن یکی نامش خلعتبری است، او کجاست؟ گفتند: یک خلبان آن طرف افتاده و بچهها رفتند او را بیاورند، مرا به بیمارستان سنقر منتقل کردند که آنجا نیز وقتی از حسین پرسیدم گفتند که او را به همدان فرستادهاند.
وی ادامه داد: در همدان هم از حسین پرسیدم و گفتند او حالش خوب است و به پایگاه رفته، پس از عمل جراحی نیز از همسرم پرسیدم که او گفت: حسین برای معاینات به تهران رفته است، من باورم شد که حسین زنده است.
محمدزاده ادامه داد: بعد از گذشت چهار شب از آن حادثه، در بیمارستان تهران حسین را در عالم خواب دیدم، حسین با لباس پروازی برای ملاقات من از پلهها در حال بالا آمدن بود، وقتی به من رسید با هم احوالپرسی کردیم که حسین به من گفت: عیسی! به تو نگفتم خوب بنشین تا وقتی که از هواپیما پایین میپریم اذیت نشویم؟ دیدی تو خوب ننشستی و پایت شکست، کتفت شکست، ببین من چهطور بیرون پریدم که صحیح و سالم هستم.
وی ادامه داد: از خواب پریدم و از همسرم پرسیدم که آیا حسین شهید شده، او جوابی به من نداد و چیزی نگفت، صبح آن روز یکی از بستگانم برای عیادتم آمده بود که نمیدانست از شهادت حسین بیخبرم به من گفت: دیروز در مراسم ختم حسین بودم، با شنیدن این خبر گریه کردم چرا که جدایی از حسین برایم خیلی سخت بود.
--------------------------
گفتوگو از:رضا قلینیا / فارس--------------------------