زمان در این خانه 5 سال است متوقف شده، به نظر میرسد عقربههای ساعت قصد حرکت ندارند و شبهای سرد و طولانی را رقم زده، گویی خورشید قصد طلوع و رخنمایی ندارد و همین جان را به لب میرساند.
به گزارش ایسنا، گاهی فکر کردن به مسائلی که حتی سایه آن در زندگی ما سنگینی نمیکند هم برایمان مشکل است اما برای کسانی که زندگی نرمالی را تجربه کردهاند به سختی شبهای سرد و تاریک «زهرا» را درک میکنند.
گاهی ما انسانها از پنجره نگاه خود حکمهایی برای برخی صادر میکنیم که هیچگاه سعی نکردهایم حتی برای ساعتی هم که شده کفشهایشان را پا بزنیم و مدتی با آن راه برویم سپس در مورد لنگ زدنشان قضاوت کنیم.
زهرا که از روزهای سخت زندگیاش برایمان میگوید، ملتمسانه درخواست میکند نام و نشانی او برای هیچکس بازگو نشود.
او با دلی پرآه از شبهای سرد و تاریک زندگیاش میگوید، از 5 سال زندگی مشترکی که فقط در میان اطرافیان مشترک نام داشت. حضور فیزیکی در کنار همسرش بدون هیچ دلبستگی به بودن در کنار یکدیگر!
*عشق آتشینی که سریع به سردی گرایید
زهرا تنها رشته پیوند با همسرش را دختر نازنینش «مونا» میداند و میگوید: پس از طی چند سال عشق آتشینی که با همسرم داشتم، با او ازدواج کردم و بلافاصله خداوند دختری به نام مونا را به ما هدیه کرد اما فقط چند ماه از ازدواجم گذشته بود که فهمیدم هیچ نقطه اشتراکی با همسرم ندارم.
وی ادامه میدهد: قبل از ازدواج تصور میکردم، تنها مردی که میتواند مرا خوشبخت کند «سجاد» است و با وجود مخالفتهای شدید خانوادهام با او ازدواج کردم اما طولی نکشید که اختلافات دامنگیر زندگی ما شروع شد.
زهرا میگوید: شبها که همسرم به خانه میآید هیچ شوقی برای دیدنش ندارم، ترجیح میدهم برای همیشه با مونا تنها بمانم بدون اینکه کسی خلوت و تنهایی ما را بر هم زند.
او در حالیکه آرام آرام اشکهای گونهاش را پاک میکرد، میگفت: برخی شبها از ترس بیدار شدن مونا آنقدر آرام آرام اشک میریزم که خیسی بالشت زیر سرم را کاملا احساس میکنم، مرتب به صفحه گوشی زل میزنم اما ساعت اصلا از جایش تکان نمیخورد.
*بیاعتمادی به همسر
وی از رشتههای مستحکم امید که با تاروپود قول و قرارهای همسرش بسته شده بود اما اکنون به او بیاعتمادی است، میگوید و ادامه میدهد: دروغهای پی درپی همسرم، اعتماد به او و زندگی را از من سلب کرده است، هیچگاه نمیتوانم به کسی تکیه کنم که همیشه هست اما در واقع هیچ وقت نیست، نمیدانم از میان تمام حرفهایش کدام یک حقیقت دارد.
زهرا از سوختن و ساختن اجباری با کسی دم میزند که فقط سوری با او زندگی میکند و میگوید: قبل از ازدواج با توجه به تحقیقاتی که خانوادهام از سجاد داشتند با من اتمام حجت کردند که در صورت شکست در این زندگی هیچگاه حق بازگشت به خانه پدریام را ندارم، اکنون که روزهای سختی را در این خانه سپری میکنم و شبها منتظر بازگشت همسرم نیستم، ترجیح میدهم با سرزنش پدر و مادرم مواجه نشوم و سعی میکنم در برخورد با آنها طوری وانمود کنم که خوشبختترین زن دنیا هستم.
وی ادامه میدهد: تنها دلبستگی من به زندگی، دخترم موناست، هیچگاه نمیخواهم انگ بچه طلاق سایهسار فرزندم باشد و یا زیر دست نامادری قد بکشد.
*برای کسی که خودش طالب رابطه سرد عاطفیست هیچ چیز کارساز نیست
وی پس از شکست در زندگی زناشویی با همسرش، ایمان را مهمترین ملاک زندگی نسلهای حاضر میخواند و در حالیکه با چشمهای اشکآلودش به من مینگرید، میافزاید: من برای بهبود این وضعیت و اصلاح رابطه سرد با همسرم بسیار تلاش کردم، از رفتن پیش مشاوره تا ابراز محبت بیاندازه به او اما برای کسی که خودش طالب این رابطه سرد عاطفیست هیچ چیز کارساز نخواهد بود.
گرچه برای برخی از ما فکر کردن به این مساله هم آزاردهنده است اما بسیارند خانوادههایی که از خلاءهای عاطفی درون نهاد خانواده رنج میبرند و چون راه بازگشتی به خانه پدری ندارند و یا قبح طلاق هنوز در این خانوادهها نریخته است، مجبور به تحمل کردن یکدیگر هستند.
دانشیار جامعهشناسی دانشگاه بوعلیسینا نیز ضمن گسترده خواندن نرخ طلاق عاطفی در ایران امروز، به خبرنگار ایسنا میگوید: طلاق عاطفی و یا اصطلاحا زندگی خاموش را به خلاءهای عاطفی موجود در میان زن و شوهر میتوان تعبیر کرد به طوریکه طلاق عاطفی به گسست در روابط عاطفی و دلبستگی در میان زوجین، به عنوان کارکرد ضروری و لازمه استمرار نهاد خانواده گفته میشود.
دکتر "اسدالله نقدی" با بیان اینکه مرتفع شدن نیازهای عاطفی اعضای خانواده از جمله کارکردهای اصلی نهاد خانواده است، اظهار میکند: در طلاق عاطفی با وجود اینکه زن و شوهر از نظر فیزیکی در کنار یکدیگر زندگی میکنند اما نسبت به هم هیچگونه دلبستگی و علاقهای نداشته و تعهدات متقابل خود را یا ایفا نمیکنند و یا به این تعهدات پایبند نیستند.
وی با بیان اینکه آثار و تبعات طلاق عاطفی در سه سطح فرد، خانواده و جامعه دیده میشود، ادامه میدهد: با توجه به اینکه در چنین خانوادههایی نیازهای عاطفی، روانی و اجتماعی افراد سرکوب میشود بنابراین برای تک تک اعضای خانواده زیستن در این شرایط «فرساینده» خواهد بود.
*ضرر زندگی در خانواده پوشالی برای همسران و فرزندان
وی اضافه میکند: برای همسران و فرزندان زیستن در این خانواده پوشالی و تهی از محبت به تعبیر خواجه نصیر مضر است و در سطح دوم نهاد خانواده به عنوان یکی از پنج نهاد اساسی جامعه دچار «بازماندگی و درماندگی آموخته شده» و بدکارکردی میشود.
وی تصریح میکند: آثار این نوع زندگی در سطح کلان بر پیکره اجتماع، تحویل محصولات نامتعادل شامل فرزندان «بدتربیت» غیرمسئول و پریشانخاطر و افسرده به جامعه و کاهش راندمان نظام دیوانسالاری خواهد بود.
*کاهش راندمان نظام دیوانسالاری تاثیر طلاق عاطفی بر پیکره اجتماع
نقدی کاهش راندمان نظام دیوانسالاری را مهمترین تاثیر طلاق عاطفی بر پیکره اجتماع میداند که معمولا این معضل در محاسبات لحاظ نمیشود و عنوان میکند: این بد کارکردی نهاد خانواده در سطح کلان، موجب کاهش راندمان اعضای خانواده در جامعه شده و عمکرد این افراد را در سمتهای مختلف سازمانی اجتماعی و تحت تاثیر قرار خواهد داد.
وی با بیان اینکه خانواده مطلوب فرزندانی مستقل و مستحکم تحویل نظام جامعه میدهد، تصریح میکند: با توجه به اینکه فرزندان در یک زندگی خاموش، تمرین مدارا و محبت و عشق را در خانواده نیاموختهاند بنابراین فاقد روح و دلبستگی هستند و مستعد انواع دیگری از شکست و خشونتهای اجتماعی، فردی و روانی نیز خواهند بود.
*ساختن و سوختنهای ناشی از مسائل سنتی یا نگرانی از تنهایی
نقدی ساختن و سوختنهای دیروزی را ناشی از مسائل سنتی و فرهنگی حاکم یا نگرانی از تنهایی میداند و میافزاید: زوجین به علت از دست ندادن فرزندان و یا ناتوانی در تامین نیازهای زندگی و نگاه جامعه به ویژه به زن مطلقه تصمیم میگیرند که به ناچار زیر یک سقف زندگی کنند و دم فرو بندند.
وی با تاکید بر اینکه عوامل متعددی در تبدیل شدن طلاق قانونی به طلاق عاطفی تاثیر گذاراست، ادامه میدهد: بحرانهای اجتماعی و فروپاشی نظم دیروزی جامعه بدون استقرار نظم نوینی، نابرابری فزآینده در کنار فرهنگ نمایشی و مصرف تظاهری و رقابت و چشم و همچشمی، عدم انطباق انتظارات-امکانات و بحرانهای اقتصادی که بر اساس اعلام اخیر رئیس نظام روانشناسی ایران 95 نفر از هر 100 ایرانی برای امرار معاش استرس دارند، تحرک اجتماعی خارج از قاعده و برخی دسترسی و تسهیلات زندگی شهری و مدرن و مشروعیتزدایی از برخی قراردادهای اجتماعی و اختلاس فرهنگی از جمله مهمترین دلایل بروز طلاقهای عاطفی است.
*برخی از زوجین براساس باورهای خاصی ازدواج میکنند
وی میگوید: برخی از زوجین براساس باورهای خاصی ازدواج میکنند اما جامعه به شدت تغییر کرده و ارزشهای مادی بسیار مهمتر شده و در نتیجه فرد نمیتواند با این تغییرات شدید همراه شود که این خود آغاز انطباق نداشتن انتظارات و امکانات در جامعه و پیامد آن بروز تنش در خانواده است.
*نظام چشم و همچشمی و رقابت در جامعه عامل دیگر طلاق عاطفی
نقدی نظام چشم و همچشمی و رقابت در جامعه را از دیگر عوامل طلاقهای عاطفی در جامعه میداند و تصریح میکند: ارزشهای مادی، ارزشهای فرامادی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و متاسفانه رقابت عجیبی در بین خانوادههای ایرانی در «مصرفزدگی» پدید آمده است بنابراین درصورتیکه یکی از زوجین نتواند با این رقابت همراه شود عدم انطباق انتظارات- امکانات در خانواده رخ میدهد و این خود آغاز فاصله در بین زوجین است.
وی میافزاید: اصلاح تغییراتی که در مسائل اجتماعی به وجود میآید، زمانبر بوده چرا که با سازمان و یا ارگان خاصی مواجه نیستیم که با صدور بخشنامهای تغییرات را اعمال کرد بلکه مستلزم تغییر در لایهها و سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.
*همبستگی میان طلاق عاطفی و خیانت زوجین
نقدی با بیان اینکه همبستگی بسیاری در میان طلاقهای عاطفی و خیانتهای زوجین وجود دارد، ادامه میدهد: خلأهای عاطفی در نهاد خانواده زمینه را برای خیانتهای زوجین افزایش میدهد اما همه دلایل این بزهکاریها به طلاق عاطفی ختم نمیشود و بیش از آن حاصل فقر و شکاف اجتماعی در جامعه و تحولات سریع و نوکیسگی است.
*نباید به نهاد خانواده «نگاه بنگاهی» داشت
این عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلیسینا با بیان اینکه نباید به نهاد خانواده نگاهی صرفا اقتصادی داشت، میگوید: وقتی زوجین «نگاه بنگاهی» به خانواده دارند، بهجای ایجاد عشق و دلبستگی و اجرای تعهدات متقابل یکدیگر، سهم و سهامی و آورده خود را تحلیل میکنند.
وی خانوادهها، دولت و فضای مدنی و اجتماعی جامعه در حل این معضل تاثیرگذار میداند و اظهار میکند: زوجین در صورتیکه کارکردهایی همچون عشق و محبت را به کارکردهای اقتصادی تقلیل دهند، با گذشت زمان طلاقهای عاطفی بیشتری نمایان میشود بنابراین دولت میتواند با مرتفع ساختن مسائل اقتصادی از بروز چنین مسائلی در خانواده جلوگیری کند.
نقدی «سرایتی بودن» این معضل را به خانوادههای دیگر خطرناک میخواند و میگوید: با بروز چنین مسائلی در خانواده و بازگو کردن آن، قبح این موضوع در جامعه شکسته شده و در واقع «تبدیل معضل به راه حل» اتفاق میافتد که این خود خطرناکترین اتفاق در این مبحث است.
*جوانان قبل از ازدواج به این سوال پاسخ دهند
وی با تاکید بر اینکه خانواده مطلوب خانوادهای است که میسازد و میماند، خاطرنشان میکند: اگر جوانان قبل از ازدواج به این سوال پاسخ دهند که «با ازدواج به دنبال تحقق چه هدفی هستند؟» به طور قطع بسیاری از مسائل برای آنها حل میشود.
نقدی با اشاره به اینکه طلاقهای عاطفی و کلاسیک را هیچگاه نمیتوان به یکدیگر ترجیح داد، میگوید: طلاق عاطفی در خانواده زیستن فرزندان و اعضای خانواده در جهنم دائمی است اما اگر دولت و نظام بهزیستی حمایتهایی را از خانوادهها پس از طلاق انجام دهد میتوان گفت که در این صورت آسیبهای طلاق کلاسیک کمتر از طلاق عاطفی است.
*طلاق از هر نوعی که باشد، غیرقابل توصیه است
وی با اشاره به اینکه طلاق به خودی خود از هر نوعی که باشد، غیرقابل توصیه است اما مسأله در اینجا کاستن از آثار منفی این پدیده است، خاطرنشان میکند: گرچه هیچگاه نمیتوان پاسخ سادهای به کمتر بودن آسیبهای طلاق کلاسیک نسبت به طلاق عاطفی در جامعه داد اما در صورتیکه نهادهای حمایتی جامعه از فرزندان طلاق و زنان مطلقه حمایتهای جدی انجام دهند در این صورت آسیبهای طلاق کلاسیک کمتر از طلاق عاطفی خواهد بود.
*طلاق عاطفی دو برابر طلاق کلاسیک
وی متذکر میشود: میزان طلاق عاطفی دو برابر بیشتر از طلاق کلاسیک است به طوریکه بیش از نیمی از خانوادههای ایرانی با این معضل روبرو هستند.
نقدی تصریح میکند: طلاق عاطفی چیزی شبیه یک بیماری یا مسأله خاموش اجتماعی و نامرئی است و کمتر یا بیشتر آثار و پیامدهای آنی آن قابل رؤیت است در صورتیکه پیامدهای آینده جدی بر ساختار و عملکرد نظامهای اجتماعی دارد.
به گزارش ایسنا؛ زهرا و دختران امثال آن روزی دخترانی سرزنده بودند و رویاهایی در سرمیپروراندند. عشق را همچون بتی میپرستیدند و آرزوی تجربه آن را داشتند غافل از اینکه به قول قدیمیها از همان دری که عشق وارد میشود عقل خارج میشود، البته این بدان معنا نیست که عشق و عاشقی بد باشد و باید از آن کنارهگیری کرد! هرگز نمیتوان تجربه یک نفر را به کل جامعه معشوقان تسری داد. اما باید دانست که عشق و عقل در کنار هم تکامل مییابند و زندگی عاشقانهای را برای زوجین فراهم میآورند.
باید دانست عشق به تنهایی برای ساختن یک زندگی کافی نیست و نباید باعث رانده شدن عقل در تصمیم آینده شود. به قول معروف انسان عاشق کور میشود. پس باید برای رهایی از پیامدهای عاشقی از بزرگترها هم کمک گرفت و حرفشان را به دیده منت پذیرفت. مگر نه اینکه والدین از هر کسی به ما نزدیکتر بوده و صلاح ما را میخواهند.
بنابراین باید این گفته معروف بزرگانمان را مبنی بر «چشم باز قبل از ازدواج و چشم بسته بعد از ازدواج» را آویزه گوش کرده و بدانیم هیچ حسرتی در پی آن گریبانگیرمان نخواهد شد.