به گزارش تابناک قم، شغلشان سفرکردن است. کولهبار خود را میبندند و از هزار پیچ مشکلات به امید بهشت موعود دل به بیابان میزنند. زندگی عشایری در خشکسالی و آن هم در دل کویر کار آسانی نیست؛ اما هستند مردان و زنانی که گویا آنها را برای روزگاری سخت آفریدهاند.
اسم عشایر که به میان میآید، بسیاری یاد استانهای غربی یا جنوبی کشور میافتند. کمتر کسی است که بداند قم هم سابقه طولانی در پذیرایی از عشایر داشته و هماکنون ۳ ایل بزرگ در قم باقی ماندهاند که در این روزهای ناسازگار، زندگی عشایری را به تأسی از نیاکانشان بر راحتی یکجانشینی ترجیح دادهاند.
ایل «کلکو» یکی از عشایر قم است که به گفته «سیداحمد محسنی»، بزرگ این ایل، اصلیتشان به شیراز برمیگردد و در دوره آقامحمدخان به قم تبعید شدهاند. این ایل جزو معدود عشایری است که هنوز همه اعضای خانواده عشایر با گله راه میافتند تا از کویر خشک قم به سرزمینی سرسبز برسند و گله را سیر کنند.
ایل کلکو معمولا از یک ماه مانده به عید در منطقه مره در دامنه جنوبی جمع میشوند. این ایل تعداد ۳۰۰ هزار رأس گوسفند و ۳۵۰۰ نفر شتر دارد که البته این تعداد نسبت به گذشته بسیار کاهش پیدا کرده است چرا که خشکسالی اجازه چرای دام در مراتع را نمیدهد. کلکو یک ماه مانده به عید به دامنه جنوبی مره میروند. اگر هوا زود گرم شود ۱۵ روز بعد از عید به سمت بالا حرکت میکنند و اگر هوا خوب باشد تا یک ماه هم میمانند. این ایل اول اردیبهشت وارد مرتعی در خشکهرود در جاده بوئینزهرا میشود تا گوسفندان بتوانند مدتی را در آن منطقه با آب و علوفه بگذرانند. محسنی کسی است که سالها در کوهها و بیابانهای اطراف زندگی کرده و مسیر حرکت دام را هم به خوبی میشناسد.
او مسیر ایل کلکو را مانند کف دست میشناسد و میگوید: «از دامنه مره نخستین جایی که گله به آن میرسد چشمه شور است که در آن روستا گلهها آب میخورند.
بعدازظهر حرکت میکنند تا به ایلیخ بلاغی میرسند. جایی در نزدیکی نعمتآباد و عباسآباد هم مزرعهای بود که خانمی در آن زندگی میکرد و همه گلهها را آب میداد. از وقتی این خانم فوت کرده مزرعه تبدیل به مخروبه شده و گله مجبور است آب دوم را در ایلیخ بلاغی بخورد. یک جایی به نام سیدباباغار آبگاه چهارم است که بالای دشت احمد در کیلومتر ۵۰ جاده قدیم قم تهران است. «چشمه زالو»، «زال بلاغی»، «فرجآباد» و «خشکهرود» دیگر آبگاههای مسیر ایل کلکو هستند.»
روزگار سخت زندگی عشایری
این گلهدار قمی میگوید: زندگی عشایری این روزها بسیار سخت است چرا که قسمت عمدهای از مراتعی که در گذشته چوپانها گله را به آنجا میبردند امروز کشت دیم دارد و ورود گله عشایر به آن موجب درگیری و نزاع میان کشاورز و عشایر میشود. عشایر مجبور است مسیرش را مارپیچی از میان این کشتها پیدا کند و البته اداره عشایری هم با جیپیاس این مسیرها را مشخص کرده است تا دعواها و درگیریها کمتر شود.
وی به از بین بردن اکوسیستم طبیعی مراتع اعتراض دارد و اینکه امروز عشایر مجبورند دام بسیار کمتری با خود ببرند اما گاهی برای سیر کردن همانها هم دچار مشکل میشوند.
به گفته محسنی بخشی از این مراتع که امروز کشت و کار شده، توسط سازمانهای مرتبط برای این کار واگذار شده اما بخش عمدهای از کشت و کارها مربوط به کسانی است که تصرف غیر قانونی انجام دادهاند و دولت هم نیروی کافی برای مقابله با آنها را ندارد.
وی با اشاره به اینکه حفر چاههای غیر قانونی آبشخورهای گله را دچار تهدید کرده است، اضافه میکند: از بین رفتن بوتهزارها موجب شده سیلاب بیشتری در مراتع راه بیفتد و در نهایت هر سال وضعیت پوشش گیاهی بدتر از قبل باشد.
نماینده ایل کلکو میافزاید: در گذشته افرادی بودند که به آنها قرقچی میگفتند و از مراتع و دشتها مراقبت میکردند اما امروز دیگر این شغل وجود ندارد و در حال حاضر هم نیروی کافی برای حفاظت اصولی از منابع طبیعی به کار گرفته نشده است. او این روزها تلاش میکند تا اداره امور عشایری را در استانداری قم راه بیندازد تا بتواند از مسئولان کمکهای بیشتری برای عشایر قم بگیرد. نماینده ایل کلکو معتقد است استانهای دیگر با مستندسازیهای اشتباه توانستهاند برای حمایت عشایر بودجه بگیرند اما قم که مرکز سه ایل بزرگ است، هیچ حمایتی جذب نمیکند.
ضربه کمآبی و خشکسالی به عشایر
«قاسم نورمحمدی» بزرگ ایل زند در قم است. ایلی که در گذشته تا امروز از ایلات بزرگ قم محسوب میشده است و زبانش لکی است. این ایل ییلاق خود را در لرستان و دریاچه گهر پیدا کرده است. دریاچهها بر فراز یک کوه بلند است که شبیه به رؤیای بهشت است و گلهداران همواره در طول سال در اشتیاق دیدار این دریاچه روزگار سر میکنند.
او هم از کمآبی و خشکسالی سالهای اخیر گلایه دارد. نورمحمدی میگوید: در مسیر کوچ ایل زند نخستین آبشخور در گذشته قمرود بود؛ اما این رود این روزها دیگر رمقی برایش نمانده است و به طورکامل خشک شده است. کوهسفید، قلعهچم، حصارسرخ، خلیلآباد، خوشگدن، گزنبر، محلات، علیآباد، کوهسفید محلات، اخترچی، فرزیون، ازنا، زرون و رودخانه تیون از دیگر نامهایی بود که این گلهدار قمی به آنها اشاره کرد.
نورمحمدی برای رساندن گلهاش به دریاچه گهر ۳۲ روز راه سخت را طی میکند و میافزاید: این کار ارزشش را دارد چرا که آن منطقه مانند بهشت است.
وی حکایتهای جالبی از زندگی عشایری دارد. از اینکه عشایر چگونه سختی راه را تحمل میکنند. در مسیر خود تا نزدیکی خمین مجبورند با خود علوفه و آب به همراه ببرند و از اینکه چقدر زندگی در بیابان برایش خاطرهانگیز و دوستداشتنی است. او حتی همسرش را هم در همین مسیر پیدا کرده. یک روز زیبای بهاری دختری را کنار چشمه با لباس محلی میبیند و یک دل نه صد دل عاشقش میشود.
آن طور که نورمحمدی میگوید: بهترین غذای عشایر در کوه و صحرا قورمه بود. گوشت را نمک میزدند، سرخ میکردند و داخل شکمبه گوسفند میریختند؛ این گوشت یک سال هم که بماند خراب نمیشود. نان خشک کرده از دیگر لوازم سفر ایلات بود. در مسیر راه هم غذاهایی مانند گورهماست، اشکنه و کالجوش به کمک کمدرآمدها میآمد. بزرگ ایل زند خاطرههای بسیاری از شبهایی که در بیابان با یک لایه نمد خوابیده یا روزهایی که اشکنهای خاطرهانگیز با روغن دنبه و برگه آلو برای همسفرانش درست کرده است، نقل میکند. این عشایر قمی وقتی از آن روزها صحبت میکند، برق شوقی چشمانش را میلرزاند و دستهایش را به هم گره میزند. روزگاری بود که غذاها لذیذتر بود، مردم سادهتر و حتی مرتعها آبادتر... روزگاری که این روزها گویا باید حسرتش را کشید.
منبع: همشهری