برچسب: ازدواج اجباری
پس از انتشار اخباری مبنی بر افزایش ازدواج یزدیها در سنین پایین، این نگرانی و سئوال در اذهان عمومی به وجود آمده که علت افزایش این نوع ازدواجها در استانی که با افزایش میانگین سن ازدواج مواجه است، چیست؟ به ویژه این که کارشناسان و مشاوران خانواده معتقدند که اغلب ازدواج های سنین پایین موفقیتآمیز نخواهد بود.
کد خبر: ۶۴۷۴۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۴
مدیرکل بهزیستی قم:
مدیرکل بهزیستی قم گفت: وضعیت 22 هزار معلول در بانک اطلاعاتی این اداره کل به ثبت رسیده است که این افراد از خدمات مختلف درمانی و نگهداری بهره مند می شوند.
کد خبر: ۶۴۱۰۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۱۷
رئیس اداره ژنتیک وزارت بهداشت:
رئیس اداره ژنتیک وزارت بهداشت گفت: خدمات ژنتیک زمان ازدواج دربستر طرح تحول سلامت به صورت یک استراتژی، سازماندهی و در سال ۹۶به تمامی دانشگاه ها و دانشکده های علوم پزشکی سراسر کشور ابلاغ شد.
کد خبر: ۶۱۶۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰
کد خبر: ۶۱۴۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۱
یک استاد حوزه و دانشگاه عنوان کرد: عدم توجه و حمایت خانوادهها از کودکان سبب میشود در جامعه شرایطی برای آزار و بهره کشی از این کودکان توسط افراد منفعت طلب به وجود آید.
کد خبر: ۶۰۸۹۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۳۱
معاون وزیر ورزش:
معاون امورساماندهی جوانان وزارت ورزش و جوانان گفت: اجباری شدن دوره های آموزشی پیش از ازدواج را در کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی مطرح کرده ایم در صورت تایید، تبدیل به قانون می شود.
کد خبر: ۵۹۶۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۶
لعیا جنیدی*
کد خبر: ۵۲۴۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۳
زن در ادبیات مبارزاتی داعش تنها یک مبارز نیست، بلکه یک همسر و خدمتکار و نامه رسان و صادر کننده احکام ضد زنان و اجرا کننده این حکمها است.
کد خبر: ۵۱۸۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۰
آسمان دخترکان نوعروس، رنگ کبودی دارد که سیلی ازدواج اجباری و زودهنگام شرایط آن را فراهم کرده است، دخترکانی که کودکی نکرده اند و به بزرگی می رسند و عروسک بازی آنان، فرزندانی از پوست و خون آنان است.
کد خبر: ۴۹۸۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
مدیرکل بهزیستی مازندران، مهمترین عامل طلاق را عدم مهارتهای زندگی زوجین نظیر مهارت ارتباطی برشمرد و گفت: بیش از ۴۵ درصد زنان تخت پوشش بهزیستی را زنان مطلقه تشکیل می دهند.
کد خبر: ۴۸۹۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۴
با آزاد شدن شهر موصل از دست داعش هنوز یک سئوال بی پاسخ مانده است، داعش با زنان ایزدی چه کرده است؟
کد خبر: ۴۵۹۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۲
نگاهی به ۸۵فقره قتلی که در بهار۱۳۹۶ رخ داده و خبر وقوع آن در رسانهها منتشر شده نشان میدهد اختلافات خانوادگی و نزاع همچنان عامل اصلی وقوع این جنایت در ایران است.
کد خبر: ۴۵۷۹۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
در میان بیش از ۷۰ سریال ماه رمضانی که در بیست و پنج سال اخیر برای شبکههای مختلف تلویزیون ساخته شده است، ۱۲کارگردان بیش از یک سریال برای این ایام ساختهاند.
کد خبر: ۴۴۵۴۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان گفت: با تلاش شبانهروزی کارآگاهان پلیس آگاهی استان راز قتل نوزاد شش ماهه توسط مادر ش کشف شد.
کد خبر: ۴۴۱۸۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
کد خبر: ۴۴۰۷۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳
رئیس سازمان بهزیستی کشور:
رئیس سازمان بهزیستی کشور از افتتاح ۱۱ پایگاه اورژانس اجتماعی در ۶ ماه ابتدایی سال جاری در شهرستان های استان خراسان رضوی خبر داد.
کد خبر: ۴۳۴۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۱
دختر 14 ساله بعد از بارداری به اجبار پدرش با فرد متجاوزگر ازدواج کرد.
کد خبر: ۴۳۰۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۴
قائم مقام سازمان بهزیستی گفت که 53 هزار واحد مسکونی برای مددجویان بهزیستی کشور در حال ساخت است که تا پایان امسال تحویل داده می شود.
کد خبر: ۴۱۴۷۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۷
«قاچاق انسان» که شکل جدید برده داری در عصر حاضر محسوب می شود، امروزه در کشوری مانند عربستان سعودی به یک تجارت غیر قانونی و منبع پر درآمد تبدیل شده است.
کد خبر: ۴۰۷۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۴
نقشه شوم پسرهمسایه برای دختر
تابناک رضوی به نقل از ناطقان: سمیه دختری 19 ساله است که به دلیل فرار از منزل در منجلابی بزرگ گرفتار شده و برای رهایی از این منجلاب به مرکز مشاوره آرامش پلیس مراجعه کرده است.
16 ساله بودم که مادرم گفت پسر داییام به خواستگاری ام آمده است، من ناراحت شدم چون من خواستگار داشتم؛ مصطفی پسر همسایه خواستگارم بود؛ اما پدر و مادرم با دلایلی که من را قانع نکرد او را رد کردند.
یک روز که تازه از مدرسه آمده بودم صدای زنگ در آمد، مادرم در حیاط را باز کرد، پسردایی ام و خانواده اش بودند؛ من به استقبالشان نرفتم اما از پنجره اتاقم به داخل حیاط نگاه می کردم؛ پدر و دایی ام با یکدیگر حرف می زدند سپس مادرم هم به جمع آنها پیوست.
با یکدیگر حرف می زدند و سمت پنجره اتاق من را نگاه می کردند. نمی دانستم چه می گویند اما می دانستم در مورد من حرف می زنند. بعد از چند دقیقه به سمت در ورودی خانه حرکت کردند. من از پشت پنجره کنار آمدم و در گوشه ای از اتاقم نشستم، غم بزرگی در دلم سنگینی می کرد، صدای در اتاقم آمد.
من چیزی نگفتم؛ در اتاقم باز شد، پسردایی ام بود خیال کردم آمده با من حرف بزند اما متوجه شدم در اتاقم را قفل می کند. ترسی در دلم افتاد از جایم بلند شدم ناگهان به سمتم حمله ور شد و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد فهمیدم توطئه خانوادگی است و پدر و مادرم برای اینکه مرا مجبور به ازدواج با وی کنند این نقشه را کشیدند.
من دخترشان بودم، نمیدانستم چطور توانستند این بلا را سرم بیاورند. بعد از آن ماجرا من از خانه فرار کردم و نزد مصطفی رفتم. اما خانواده مصطفی مرا طرد کردند و به پدر و مادرم اطلاع دادند که من خانه آنها هستم و بعد از اینکه به خانه برگشتم کتک مفصلی از پدرم خوردم و مادرم به شدت سرزنشم کرد.
تصمیم گرفتم خودکشی کنم مقداری قرص را در یک لیوان آب ریختم و مخلوط کردم مقداری شکر هم درون آن ریختم تا راحت تر بتوانم بخورم؛ لیوان را برداشتم که یک باره سربکشم ناگهان یک پس گردنی محکم خوردم و محلول داخل لیوان بر روی زمین ریخت؛ وقتی به پشت سرم نگاه کردم دیدم که پدرم بود!
از او متنفر بودم.... او بدترین کار ممکن را با دخترش کرد!
شروع به گریه کردم که بگذار از این زندگی راحت شوم و فریاد زدم چرا نگذاشتی؟؟؟؟
پدرم دوباره شروع به کتک زدن من کرد. فردای آن روز من و پسردایی ام عقد کردیم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
بعد از ازدواج، ارتباطم با مصطفی به کلی قطع شد، از خانواده ام متنفر بودم اما بعضی وقت ها به بهانه دیدن آنها به خانه شان می رفتم تا شاید بتوانم مصطفی را ببینم، بالاخره این اتفاق افتاد. بعد از سلام و احوال پرسی شماره هایمان را با هم رد و بدل کردیم.
از آن روز به بعد به دور از چشم همسرم از طریق تماس و پیامک با او در ارتباط بودم، ادامه این تماس ها مرا بیشتر از قبل به مصطفی وابسته کرده بود، دیگر طاقت دوری او را نداشتم. یک روز با مصطفی تماس گرفتم و گفتم می خواهم او را ببینم . آن روز به او گفتم من می خواهم با تو فرارکنم! تا با هم ازدواج کنیم. مصطفی سکوت کرد و چیزی نگفت!
چند روز بعد دوباره با او تماس گرفتم و خواسته ام را با او مطرح کردم. او گفت سمیه من دارم ازدواج می کنم. ما یک روزی به هم علاقه داشتیم اما قسمت نبود. حالا هم بگذر!
من ناراحت شدم و گفتم پس همه حرفهات دروغ بود؟؟؟ من و به بازی گرفته بودی؟ به او فرصت ندادم حرفی بزند و تلفن را قطع کردم!
چند روزی گذشت, مصطفی با من تماس گرفت و گفت با درخواستم برای فرار موافقت کرده است. خوشحال بودم چون قرار بود تنهایی ها، غم ها و بی کسی هایم برای همیشه تمام شود.
حاصل ازدواج من و پسر دایی ام یک دختر معلول بود. من در این زندگی هیچ دلخوشی نداشتم. آن از شوهرم که مرا به زور تصاحب کرده بود این هم از فرزندم که معلول بود.
زمانی که شوهرم سر کارش بود از فرصت استفاده کرده و وسایلم را جمع کردم قبل از رفتنم به دخترم مقداری غذا دادم با هر لقمه ای که در دهانش می گذاشتم خاطرات گذشته را مرور می کردم. موقع رفتن برای همسرم یک نامه نوشتم:
"محمد پسردایی عزیز سلام, خوب میدانی که من از اولش هم نمی خواستم با تو ازدواج کنم اما این پدر و مادرم بودند که مرا مجبور به ازدواج با تو کردند تو مرا به زور تصاحب کردی! نه تو و نه آنها را هیچوقت نمیبخشم، تو آینده ام را از من دزدیدی! من نمی خواهم به زندگی با تو ادامه دهم می روم تا خوشبخت شوم. دخترت هم مال خودت. خداحافظ برای همیشه ".
تلفنم زنگ می خورد مصطفی بود، گوشی را برداشتم.گفت: سر کوچه با یک پراید سفید منتظرتم. من و مصطفی فرار کردیم و به یک خانه در اطراف گرگان رفتیم . چند روزی آنجا بودیم. یک روز که از خواب بیدار شدم دیدم مصطفی نیست.
وقتی خواستم از اتاق بیرون بیایم در قفل بود.چند بار مصطفی را صدا زدم ناگهان در باز شد. یک مرد غریبه وارد اتاق شد.
خنده ای شیطانی کرد و ...
چند روزی آنجا بودم تا بالاخره یک روز از فرصت استفاده کردم و فرار کردم و خودم را به نزدیکترین کلانتری معرفی کردم.
کد خبر: ۳۹۸۰۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۳