خاطره ای از یک طلبه درباره واجب فراموش شده

کد خبر: ۲۰۵۵۵۶
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۷ 03 April 2016
خاطره ای از یک طلبه درباره واجب فراموش شده  
بسم الله الرحمن الرحیم
از زمانی  که خود را شناخته بود ،  وقتی مردمی را می دید که عده ای دانسته یا ندانسته راه را اشتباهی می روند نمی توانست تحمل کند بعضی جاها امر به معروف می کرد بعضی جاها ....
با خود می گفت این همه مردم دارند راه را اشتباهی می روند  وکسی به این مسئله اعتراضی ندارد نه مجلس نه دولت نه ملت و نه ....
وقتی همه خوابند از تو غافل    تو هم برو بخواب کنار ساحل
اما این راه انسانیت نبود با دیده بنگری، عده ای غرق در گناه و آتش و عذاب و عده ای هم ساکت و تو هم کالحجر
زمانی که آمد به حوزه با این نگاه آمده بود که امام زمان نیاز به یاور دارد و من می روم یار و یاور امام زمانم باشم
طاقت نداشت با خود عهد بست که حداقل روزی یک نفر را امر به معروف کند با خود می گفت اینها مسلمان و شیعه امام حسین علیه السلام هستند و من هم شیعه،  و نباید رسالت خود را فراموش کنم.  من باید زمینه را برای  ورود اربابم آماده کنم .
از همان روز شروع کرد به مأموریتی که داشت با حداقل روزی یک نفر .
و روزی از خیابان که داشت می گذشت، ناگهان زن مسلمانی را که قیافه اش چندان شبیه مسلمانها نبود فکرش  را مضطرب کرد با خود گفت این شیعه حسین علیه السلام است ومن هم شیعه،  امامم را در کربلا به خاطر امر به معروف کشتند و از جایی هم با خود می گفت یکی از شرایط امر به معروف این است که در طرف مقابل تأثیر بگزارد.
اما درد دین راحتش نگذاشت و شروع کرد : ببخشید خانم ! ما مسلمان هستیم اینجا هم شهر مسلمان نشین هست و این پوشش شما منافات دارد با مسلمانی  !!
و زن بد حجاب سرش را تکان داد و رد شد و زنی که در کنار او بود گفت : حاج آقا شما مردی و جوان، و حق نداری به زن جوانی تذکر بدهی
گفت ببخشید خانم من خودم خوب می دانم وظیفه ام چیست و لازم نیست شما به من تذکر دهید! . خب شما که زن هستی و سنی ازشما گذشه امر به معروف کنید! .
از کنار، مردی داشت نگاه می کرد به روحانی جوانی نزدیک شد و دست گذاشت روی شانه طلبه ی جوان و شروع کرد به نصیحت کردن : ببین تو جوانی و اون زنها آبرو ندارند برمی گردند یه چیزی می گویند آبرویت می رود اینهمه روحانی چرا امر به معروف نمی کنند ؟ و تو کاسه داغ تر از آش شدی ؟
اصلا اینها دلشان می خواهد این طوری بگردند به من و تو چه ربطی دارد !؟
حاج آقا  من روحانی می شناسم که کم مانده بود پسرم را بی دین کند با یک نماز مرا فریب داد و ادامه داد ......   روحانی جوان هم داشت به حرفهای بی ربط مرد گوش میداد  حرفهایش که تمام شد
طلبه جوان گفت : آقا ببخشید به شما ربطی دارد یانه نمی دانم ! ولی تا آنجایی که من می دانم ، امر به معروف ازنماز هم واجب تر است امام علی علیه السلام فرمودند : تمام اعمال شما در برابر امر به معروف قطره ای است در مقابل دریا [1]؛ و من وظیفه دینی ام را انجام دادم . و وجود یک شخصی با لباس دین که راه را اشتباهی رفته است دلیلی بر بی دینی تو نمی شود ، چشمه دین علی و پیامبر علیهما السلام است و  من مبلغ دینم نه چشمه دین ؛و وقتی تو دینت را از من بگیری در خسرانی.و ادامه داد : من هم مردی را می شناسم که از طرف یک قبیله با امامش بیعت کرد، در رکاب امامش جنگید ولی امامش را به قتل رساند .
مرد سرش را انداخت پایین و رفت و طلبه جوان به فکر فرو رفت .
 افسرده ام از کهنه خدایی که تو داری           هر لحظه مرا تازه خدای دگری است
و گاهی وقتها باید مثل یک رهبر ارکستر که پشت به مردم می کند و با تمام وجودش کارش را انجام می دهد، پشت به گفته ها بکنی و با تمام وجود کاری را که ایمان داری درست است، انجام دهی و مطمئن باش که روزی همین مردم برای تشویقت بلند می شوند.
وبزرگی می گفت  : هر چقدر کمتر جواب انسانهای منفی را بدهید از زندگی با آرامش بیشتری برخوردار خواهید بود. این مردم به  پیامبرخدا هم هزار می گرفتند شما که جای خود دارید.پس به خاطر انسانهای منفی گرا دین و زندگی خویش را تباه مکن.
نویسنده : مهدی شاهی زاده علیار
[1]  نهج البلاغه
اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار