وي ادامه داد: سوار بر خودرو به تنهايي از مقابل نگهبان مجتمع و دوربين هاي مدار بسته عبور کردم و نيم ساعت بعد به همسرم زنگ زدم. او در حالي که ساک لوازم فرزندم را به همراه داشت و پسرم را در آغوش گرفته بود، سوار خوردو شد و من به سوي مشهد حرکت کردم اما در نزديکي مشهد وقتي به زمين خالي رسيديم به او گفتم ابتدا داخل اين چهار ديواري چند تير شليک کنم بعد به مشهد برويم. آنجا زيلويي پهن کردم و همسرم نوزاد 11 ماهه را روي پاهايش گذاشت تا تکان بدهد. من هم در يک لحظه پشت سر همسرم قرار گرفتم و گلوله اي از پشت سر به او شليک کردم. در اين هنگام او خم شد و روي فرزندم افتاد. من که تصميم خودم را گرفته بودم، پسرم را از زير پيکر غرق به خون همسرم بيرون کشيدم و به آن سوي ديوار آجري پرت کردم که سرش به بالاي ديوار خورد و به آن طرف ديوار افتاد. گوشي او را هم شکستم و بعد از آن که حصير و پتوي خون آلود را در بيابان دفن کردم، اسلحه را نيز شکستم و داخل خانه مخروبه اي در منطقه گلبهار انداختم سپس با منزل پدرم تماس گرفتم و خيلي طبيعي پرسيدم همسر و فرزندم آنجا هستند که آن ها گفتند، هنوز نرسيده اند! با اين ترفند که همسرم گم شده است، ساعتي بعد موضوع را به کلانتري گلبهار اطلاع دادم و بدين ترتيب جست و جوها براي يافتن همسر و فرزندم آغاز شد اما از سوي ديگر مي ترسيدم اجساد آنان طعمه حيوانات شود به همين دليل با پسر عمويم تماس گرفتم تا با يکديگر به جست و جوي همسرم بپردازيم.
وقتي به نزديکي محل جنايت رسيديم، طوري برنامه ريزي کردم که پسر عمويم را به سمت چهار ديواري مذکور هدايت کنم. به او گفتم من اين سوي جاده را مي گردم و تو هم بيابان هاي آن طرف جاده را جست و جو کن! که ناگهان پسر عمويم با ديدن اجساد، مرا صدا زد و ماجرا را به پليس اطلاع داديم.