تمام مادرانههای دنیا در او خلاصه میشود و از چین و چروک صورتش عشق هویدا است، زندگیام را از او آموختهام، چشمانش کمسوست، اما میدانم زیباترین چشمهای دنیا را دارد، او وقتی میخندد دلم برای بوسیدن صورت پیرش ضعف میرود.
به گزارش ایسنا،آری مادربزرگی از جنس آئینه و آفتاب را میگویم که دلش همچون آئینه صاف و چهرهاش همچون آفتاب میدرخشد. همانند دوران کودکیام لیلیکنان به سمت خانه مادربزرگ میروم، مگر میشود به خانه مادربزرگ بروی و کودک نشوی؟
به دری کوچک با دو طاق قهوهای که عاشقش بودم، رسیدم و مادربزرگ را که با روسری گلگلی سفید و تنی خمیده و دستانی چروکیده که در گوشهای از حیاط نشسته بود را دیدم که با چشمان کمسوی خود چشم به در دوخته بود تا قامت فرزندان و نوههایش را در چارچوب در ببیند.
با دیدن من گل از گلش میشکفد و با صدای ناتوان و ضعیفش خوش آمد میگوید؛ مثل اینکه مادربزرگ باز هم منتظراست و همچنان چشمانش بین من و در خانه دودو میکند.
میدانم مادربزرگ منتظر کیست. او منتظر پسر و نوه عزیزتر از جانش است، اما نمیداند که من تنها کسی هستم که برای دیدن او آمدهام.ای کاش پسرش میدانست که مادرش چقدر منتظر اوست و برای دیدن ثمره زندگیاش لحظهشماری میکند. به راستی آیا پسرش میداند که مادربزرگ تمام روز رابرای دیدن فرزندش در پلههای سرد و نمناک حیاط نشستهاست؟
مادربزرگ وقتی میفهمد دیگر کسی از آن در قهوهای رنگ قدیمی به داخل حیاط نمیآید، آهی پر از حسرت میکشد و مرا به خانه کوچک و نقلیاش دعوت میکند.
داخل خانه پر از عروسکهای پارچهای است که مادربزگ آنها را درست کرده تا همدم تنهاییهای او باشند، عروسکهایی که با دامنهای رنگی و موهای مشکی از جنس کاموا از در و دیوار خانه آویزان بودند و مادربزرگی که اکنون برای آنها مادری میکرد و در حصار این عروسکها زندگی خود را میگذراند.
گویی مادربزرگ هوس پهن کردن سفره پر درد خود را داشت، او با چشمهای اشکی، از زحمتها و سختیهای خود در تربیت و بزرگ کردن فرزندانش گفت و از آب شدن ذرهذره وجودش برای شکفتن غنچههایش حرف زد، غنچههایی که اکنون پس از شکفته شدن دیگر یادی از مادر خود نمیکنند و نمیدانند که مادر پیری شبانهروز منتظر دیدن آنها است.
او میگفت: این عروسکهای زیبا را برای نوههایش درست کرده و از من خواست تا یکی از آنها را برای خود انتخاب کنم، عروسکهایی که به دست پیر و ناتوان یک مادر مهربان ساخته شدهاست.
روزی دستان پر مهر این پیرزن موهای فرزندانش را نوازش میکرد، اما امروز عروسکهای پارچهای بیاحساس جای فرزندان او را گرفتهاند.
حمیدرضا الوند افزود: میزان سالمندان یک جامعه نشانه بهداشت و پیشرفت و توسعه یک جامعه است و استان همدان چهارمین استان پیر کشور و آمار افراد سالمند در سطح استان ۱۱ درصد است.
وی خاطرنشان کرد: باید برای جلوگیری از ناتوانی و ابتلای سالمندان به بیماری شایع و بارزی مانند آلزایمر، فعالیتهای فرهنگی، فکری و ورزشی را برای آنها درنظر گرفت چرا که این افراد بیش از هر فرد دیگری نیازمند فعالیتهای نشاطآور هستند.
مدیرکل بهزیستی استان همدان در پایان توصیه کرد: خانوادهها با وجود سالمندی پدر و مادرانشان تا حد امکان از سپردن آنها به خانه سالمندان و یا رها کردن آنها خودداری کنند.
مادربزرگها امید و روشنایی خانهها
یک روانشناس خانواده معتقد است: افراد سالمند مانند کودک، نیازمند محبت و توجه از سوی اطرافیان و به ویژه فرزندانشان هستند.
سحر ایزدی با بیان اینکه مادربزرگ و پدربزرگها امید و روشنایی خانهها هستند، اظهار کرد: در برخورد با افراد سالمند باید نهایت ظرافت را به خرج داد چرا که با کوچکترین بدرفتاری و بیتوجهی از سوی اطرافیان دلشکسته و ناراحت میشوند.
وی ادامه داد: با توجه به بالا رفتن سن و ناتوانی آنها، دیگر توانایی انجام بسیاری از کارها را ندارند به همین علت باید برای انجام امور زندگی به آنها کمک کرد و تنهایی آنها دراین شرایط به هیچ عنوان جایز نیست.
این روانشناس خاطرنشان کرد: بسیاری از این افراد مسن در بهزیستی و خانه سالمندان شبانهروز منتظر دیدن فرزندان خود هستند، اما متأسفانه گویا فرزندان این سالمندان افرادی را فراموش کردهاند که اکنون در خوشبختیشان نقش بسزایی داشتهاند.
ایزدی در پایان از فرزندان افراد سالمند خواست که در برخورد با پدر و مادرانشان بدرفتاری نکنند و تا حد امکان آنها را نزد خود نگهداری کنند و گاهی با دادن شاخهای گل در شاد شدن آنها نقش مهمی داشته باشند.