مرور روزنامه‌های ۱۱ دی ماه
کاهش سه میلیون تومانی قیمت سکه، حاج قاسم کسی را از قطار انقلاب پیاده نمی‌کرد، تشتت در موضعگیری خارجی چرا؟ زنگ هشدار آغاز موج هشتم کرونا در کشور به صدا درآمد، شلیک موشک نصر و پرتاب بمب‌های ۵۰۰ پوندی، قطعنامه سازمان ملل علیه رژیم صهیونستی، زاکانی خارج از فهرست تحریم و سهم انرژی اتمی در جلوگیری از مازوت‌سوزی، از مواردی است که موضوع گزارش‌های خبری و تحلیلی روزنامه‌های امروز شده است.
کد خبر: ۱۰۸۴۹۱۲
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۱ - ۰۹:۳۱ 01 January 2023

به گزارش «تابناک»؛ روزنامه‌های امروز یکشنبه ۱۱ دی ماه در حالی چاپ و منتشر شد که بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده آیت‌الله مصباح یزدی، دلار در سراشیبی و کاهش قیمت دلار، کل رقم بودجه حدود ۵۰۰۰هزار میلیارد تومان؛ نرخ دلار ۲۳هزار تومان در صفحات نخست روزنامه‌های امروز برجسته شده است.

 
 
 


در ادامه تعدادی از یادداشت‌ها و سرمقاله‌های منتشره در روزنامه‌های امروز را مرور می‌کنیم:


کارنامه سه‌ماهه اصلاح‌طلبان به روایت جوان


ضیغم آخوندزاده طی یادداشتی در شماره امروز جوان با تیتر کارنامه سه‌ماهه اصلاح‌طلبان در آشوب نوشت:اصلاح‌طلبان که همواره خود را مدعی خط امام و بازوی نظام جمهوری اسلامی معرفی می‌کنند، در سه‌ماهه التهاب کشور چگونه عمل کردند؟ اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم چه باید بگوییم؟ بدون تردید اصلاح‌طلبان درون کشور دنبال اغتشاش نبودند و از اغتشاش استقبال نکردند، اما همه آنچه انجام دادند بدتر از کار منافقان مدینه در صدر اسلام بود. البته بخشی در این سه ماه سکوت کردند و بخشی در رسانه رسمی و غیررسمی فعال بودند که اینجا می‌پردازیم.


ابتدا آتش تهیه مهسا امینی را ریختند. این کار در رسانه رسمی و غیررسمی انجام شد. آن‌قدر در این موضوع دمیدند که بزرگانشان همچون محقق داماد و خاتمی نیز بازی خوردند و بیانیه خون‌خواهی صادر کردند و تا زدوخورد‌ها در خیابان شروع شد، گفتند ما با خشونت مخالفیم، اما صرفاً نظام را به خشونت و سرکوب متهم کردند و دیگر هیچ؟ تابلوداران اصلاح هیچ دشمنی را به رسمیت نشناختند، هیچ تجزیه‌طلبی را ندیدند، هیچ قطعنامه‌ای را محکوم نکردند، هیچ سرویس امنیتی خارجی را ندیدند، هیچ سلاحی را دست اغتشاشگران ندیدند، هیچ شهیدی را هشتگ نکردند. در مراسم هیچ شهیدی شرکت نکردند، در رسانه رسمی تیتر‌های تحریک‌کننده می‌زدند و همزمان در توئیتر از نبود آزادی مطبوعات سخن می‌گفتند، برخی خبرنگارانشان برای اینترنشنال تولید محتوا و از علی کریمی حمایت کردند.


فاجعه شاهچراغ شیراز را گردن نظام انداختند (سعید شریعتی و...) شهادت کودک ده‌ساله ایذه‌ای را گردن نظام انداختند (محمود صادقی، پروانه سلحشوری، زیباکلام و...) آمار‌های بی‌مبنا از کشته‌ها درست می‌کردند (زیباکلام، صادقی و...) شهدای مظلوم را کسانی معرفی کردند رفته‌اند پرچم و قرآن بسوزانند، اما تصادفاً مورد اصابت قرارگرفته‌اند و کشته‌اند و حالا صداوسیما به آنان شهید می‌گوید (شکوری‌راد سخنگوی اصلاحات) به‌اندازه سر سوزن با نظام همراهی نکردند. برخی در این میانه راه‌حل را حذف نظارت استصوابی اعلام کردند. به‌جز بحث خشونت از جهت مطالبات و جهت‌گیری با رسانه‌های سعودی فرقی نداشتند. یک‌بار حاضر نشدند بگویند نیکا شاه‌­کرمی، سارینا اسماعیل‌زاده (کرج) و دختر اردبیلی ربطی به اغتشاشات ندارد. منافقین مشغول قتل بسیجیان و پلیس بدون سلاح در خیابان بودند (۸۱ شهید)، محمود صادقی می‌گفت این‌همه می‌کشید که بگویید مهسا امینی را نکشتیم؟ فهمیده بودند که نه براندازان آن‌ها را به رسمیت می‌شناسند نه نظام.


اما نهایتاً خاتمی بیانیه‌ای – با روح محافظه‌کاری کمتر- صادر کرد و شعار پ ک ک مبتنی‌ بر زن، زندگی و آزادی را ستود. در حالی‌ که می‌دانست که این شعار پس زمینه اینترنشنال، تجمع برلین و کاناداست و زیر آن هیچ حرفی از حقوق زن به‌جز جنبه‌های ارتباطی با جنس دیگر نیست؟ اصلاح‌طلبان هیچ شعار رکیک جنسی در شریف و... را ندیدند و محکوم نکردند. در درون دانشگاه با اعتصاب دانشجویان همراهی می‌کردند و برخی علنی در تجمعات دانشجویی شرکت می‌کردند. درعین‌حال پشت پرده به دیدار رئیسی و شمخانی و اژه‌ای می‌رفتند شاید کلاهی از این حوادث دوخته شود. هنوز نفهمیده‌اند که نظام جز در مقابل صداقت و خداگونگی کوتاه نمی‌آید. بیانیه میرحسین بخشی دیگر از عملکرد این جریان بود که تندتر از مواضع مریم رجوی بود.


۴۷ سرویس اطلاعاتی پشت داستان بودند. در کردستان و سیستان و بلوچستان جنگ مسلحانه بود، اما اصلاح‌طلبان فقط نظام را به سرکوب متهم کردند و حتی حاضر نشدند طرف مقابل را هم محکوم کنند. در وسط معرکه جنگ شهری و زمانی که خسارات میلیاردی به اماکن پرچمدار وارد شد، مطالبه آنان چه بود؟ بدون تردید اصلاح‌طلبان یا فعالان آنان تنها اختلافشان با پهلوی و رجوی و اصلاح‌طلبان خارج اختلاف بر سر روش براندازی جمهوری اسلامی است. یعنی روش خشن را مفید نمی‌دانند، اما از هر روشی که بدون خونریزی پایان جمهوری اسلامی را اعلام کند، استقبال می‌کنند.


بدون تردید جهت‌گیری‌های فرهنگی این سه ماه در حوزه دین، امربه‌معروف و زنان و فرهنگ به بار نشستن میوه مبارزه ۲۵ ساله اصلاح‌طلبان با جمهوری اسلامی بود، اما کی بود! کی بود! ما نبودیم آنان بلند است. هیچ شایعه‌ای را محکوم نکردند، هیچ دروغی را نفی نکردند، به هیچ دروغگویی (علی دایی و علی کریمی و...) اعتراض نکردند، از قاتلان شهیدان حمایت کردند و علیه قصاص به میدان آمدند. گویی در قبال ۸۱ شهید حتی یک نفر نباید قصاص شود و شتر دیدی جاپایش را هم ندیدی. به‌نظر می‌رسد میدان دادن به این جریان سکولار-دموکراسی خواه خیانت به امام و شهیدان است جمهوری اسلامی اگر نجیبی در این جبهه می‌بیند گلچین کند و پایان عبدالله ابن ابی‌ها را اعلام کند.

 

پایگاه اجتماعی چگونه از دست می‌رود؟


مهدی دهقان نیری طی یادداشتی در شماره امروز همدلی نوشت: چندی پیش در شبی که ابوالفضل پورعرب، بازیگر پیشکسوت سینما وتلویزیون مهمان ویژه برنامه شب یلدا رسانه ملی بود، شوخی‌های سخیف یکی از مجریان برنامه موجب ناراحتی وی گردید. در همان شب نیز شوخی زشت مجری اصلی برنامه به یحیی گل‌محمدی موجب عصبانیت هواداران پرسپولیس و حتی استقلال و بازیکنان رقیب پرسپولیس نیز گردید. این شوخی‌های سخیف از سوی کسانی صورت گرفت که در قحط‌الرجال سیمای ملی تریبون در اختیار گرفتند؛ استندآپ کمدین‌هایی که در غیاب مجریان محبوب و با تجربه صداوسیما -که یا از این سازمان کنار گذاشته شدند و یا خود ترجیح دادند با رویه‌های این سازمان همراه نباشند- به چهره‌های نه چندان دلچسب این رسانه تبدیل شده‌اند. این دو مورد به اضافه موارد بسیار دیگری، سبب شد که توجه‌ها به این سمت جلب شود که صداوسیما با از دست دادن سرمایه‌های انسانی خود – که همان خبرنگاران ومجریان مشهور و با تجربه بودند – و البته اعتبار اجتماعی خود – که همان مخاطبانی هستند که سال‌هاست =ترجیح می‌دهند اخبار را از مراجعی غیر از رسانه ملی دریافت کنند- در یک موقعیت ورزشکستگی قرار گرفت؛ امری که سبب شد تا این رسانه عریض و طویل پایگاه اجتماعی خود را از دست دهد وحتی در میان هواداران نظام نیز با ریزش‌هایی روبه‌روشود.

این وضعیت می‌تواند هشداری باشد برای دیگر دستگاه‌های حاکمیتی و درنهایت نظام سیاسی موجود؛ که ازبین رفتن اعتماد عمومی به بخش‌های مختلف حاکمیت می‌تواند ضربه مهلکی به نظام سیاسی بزند. مثال دیگری که می‌تواند برای این موضوع به ذهن متبادر شود؛ ماجرای به زمین نشاندن یک هواپیمای درحال پرواز و پیاده کردن خانواده علی دایی در یک پرواز بین‌المللی است. اتفاقی که موجب شوک، بهت و اعتراض همگان گردید؛ درصورتی که همسر و فرزند علی دایی ممنوع‌الخروج نبوده و توانسته بودند کارت پرواز دریافت کنند و بخشی از نظام امنیتی کشور به آن‌ها اجازه خروج داده بودند، اما گویی بخشی دیگر از همین نظام، اعتبار بخش دیگر را قبول ندارد و دستور به نشاندن هواپیما می‌دهند. پیامد‌های بین‌الملی این قضیه با توجه به شهرت و اعتبار جهانی کسی، چون علی دایی وضعیت را تلخ‌تر نشان می‌دهد که گویی بخش‌هایی از نظام اصلا نگران اعتبار آن در فضای بین‌الملی نیست. از دست دادن افراد تاثیرگذار جامعه؛ یعنی از دست دادن واسطه‌هایی برای تقویت پایگاه اجتماعی نظام سیاسی.


ظاهرا برخی نهاد‌ها چندان نگران این از دست دادن‌ها نیستند. تماشاگران ایرانی مسابقات فوتبال بدون تردید از مهم‌ترین سرمایه‌های کشور هستند که این روز‌ها اگرچه خود اشتیاق چندانی برای دیدن مسابقات ندارند، اما با برنامه‌ریزی مسئولان فدراسیون فوتبال (به خصوص در مسابقه دربی پایتخت) نیز از عرصه مسابقات لیگ حذف شدند، تا بخش دیگری از سرمایه اجتماعی کشور در حوزه ورزش نیز دستخوش بی‌مهری شود.‌


می‌توان به این فهرست برخورد‌های تند و امنیتی با چهره‌های نامدار حوزه‌های دیگر از جمله فرهنگ وهنر را نیز اضافه کرد؛ به گونه‌ای که وزیر ارشاد مجبور به ابراز درخواست علنی از این قشر برای حضور در صحنه شد. همه موارد فوق و البته موارد بسیار دیگر به خوبی می‌تواند نشان دهد که چگونه بخش‌هایی از یک حاکمیت می‌توانند با عملکرد نسنجیده خود، اعتبار آن نظام سیاسی و اعتماد عمومی به آن را کاهش دهند و از این منظر آن را دربرابر تندباد‌ها ضعیف و لاغر کنند.

 

چینی‌های خوبی می‌شویم؟


سعید ارکان‌زاده یزدی در بخش‌هایی از یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان چینی‌های خوبی می‌شویم؟ نوشت: اتصال کاربران ایرانی به اینترنت هر روز دشوارتر می‌شود. بخشی از اینترنت در شبکه داخلی ایران بدون فیلتر در دسترس است، اما آن بخش از فضای مجازی فیلتر شده هر روز از دسترس کاربران دورتر می‌شود. در هفته‌های اخیر، بسیاری از وی‌پی‌ان‌ها از کار افتاده‌اند و اتصال به اینترنت نیاز به دانش فنی نسبتا پیچیده‌تر دارد. به همین علت، بسیاری از اقشار امکان اتصال به شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های فیلتر شده را ندارند، ازجمله سالمندان که معمولا فاقد دانش فنی استفاده از فیلترشکن هستند؛ در صورتی که تا پیش از فیلتر شدن واتس‌اپ و اینستاگرام استفاده گسترده‌ای از آن‌ها می‌کردند. از سوی دیگر، از شهر‌های خارج از پایتخت، عمدتا در شهر‌های غیر مرکز استان، این زمزمه به گوش می‌رسد که اوضاع اتصال به اینترنت خیلی دشوارتر از آنی است که در تهران مشاهده می‌شود. همه این‌ها نشان می‌دهد که دایره اینترنت در ایران دارد تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود، البته با همان مرکزگرایی در سایر خدمات اجتماعی. همه از هم می‌پرسند عاقبت چه خواهد شد؟


محدودیت‌های اینترنت و دسترسی نداشتن جامعه به شبکه جهانی ممکن است با اجبار و به‌رغم نارضایتی‌های عمومی و به قیمت‌های گزاف گسترش یابد و در نهایت به انزوای شبکه داخلی ایران منجر شود. اما این ختم ماجرا نیست، بلکه شروع داستانی تازه خواهد بود. مساله اصلی این نیست که همین فردا ارتباط جامعه ایران با اینترنت قطع شود، مساله اصلی تداوم این قطع بودن و انسداد اینترنت است. اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، به تدریج شاهد خواهیم بود که اینترنت به یکی از مسائل اصلی و بحث‌ها و مجادله‌های جامعه ایران بدل شود. در واقع، نظام سیاسی برای خودش یک بحران جدی درست خواهد کرد که ناشی از مطالبه اینترنت باکیفیت خواهد بود. نسل نوجوان و جوان ایران با دسترسی نداشتن به اینترنت احساس تبعیض و نابرابری شدیدی خواهد کرد و این اتفاق با سایر تبعیض‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هم‌افزایی خواهد داشت، مخصوصا اینکه اینترنت برای نسل جوان امروز یک دنیا و زندگی جدی موازی است و انسداد اینترنت به معنای نابودی حیات موازی جوان‌ها خواهد بود. برای خیلی از جوان‌ها تاب آوردن زندگی به وسیله همین جهان موازی در فضای مجازی ممکن شده است. طبقاتی شدن و انسداد اینترنت معدود روزنه‌های تاب‌آوری را خواهد بست و نارضایتی عظیمی ایجاد خواهد کرد. توده مردم و خاصه جوانان و نوجوانان از هم‌اکنون کابوس یک ویرانشهر ارتباطی و فناوری را می‌بینند که با قطع اینترنت رقم خواهد زد. دسترسی تعداد معدودی از افراد برگزیده در جامعه به اینترنت و دسترسی نداشتن سایر افراد به ارتباطات جهانی - چیزی شبیه به نظام امتیازبندی اجتماعی در چین - احساس تبعیض کم‌نظیر و غیرقابل تحملی ایجاد خواهد کرد. این احتمال وجود دارد که قطع اینترنت چنان موجی از ناامیدی و نارضایتی اجتماعی به بار بیاورد که پس از دهه ۱۳۶۰ نظیرش مشاهده نشده باشد و این موج در عمل به بحرانی تبدیل شود که بحران شهریور ۱۴۰۱ در مقایسه با آن توفانی در فنجان چای به نظر برسد.


در این بین باید بر این نیز تاکید کرد که آینده جامعه ایران را فقط ارتباطات نمی‌سازد. اشتباه بزرگی است که فرآیند‌های اجتماعی و سیاسی در ایران را فقط از منظر ارتباطات نگاه کنیم؛ به این معنی که تصور کنیم علت دگرگونی‌های اجتماعی تغییرات ارتباطی و فناوری‌های ارتباطات است و راه جلوگیری از تنش‌ها و شکاف‌های اجتماعی و سیاسی هم انسداد ارتباطات خواهد بود. درس‌هایی را که انحصار صداوسیما و توقیف مطبوعات به ما می‌دهند نباید از نظر دور داشت. ارتباطات ممکن است تسهیل‌کننده و تشدیدکننده تغییرات و بحران‌های اجتماعی باشد، اما علت اصلی آن‌ها نیست. از این منظر، انسداد ارتباطات تضمین‌کننده ثبات اجتماعی و آرامش سیاسی نخواهد بود، ای بسا که این انسداد خود باعث شود توان کنترل جامعه از دست رسانه‌ها خارج شود، افزون بر اینکه ظرف تحمل جامعه نیز دوباره پر شود و با سررسیدن بحران‌هایی جدید، جامعه ایران با نیرو‌های بنیان‌افکن شدیدتری مواجه شود.


لب کلام اینکه اینترنت طبقاتی با دیواری آهنین در ایران شاید از دور راحت و سرراست و مشکل‌گشا به نظر برسد، اما وقتی زوایای آن را بر بستر اجتماعی و فرهنگی کشور نگاه می‌کنیم و جایگاه تاریخی ارتباطات را در میان مردم این سرزمین در نظر می‌گیرم، می‌توانیم از همین حالا پیش‌بینی کنیم که چه باده‌های ناخورده‌ای در رگ تاک خواهد بود.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار