نوزده روز بعد، در ۱۹ اردیبهشت، سخنگوی قوهی قضائیه گمانهزنیها دربارهی علت مرگ او را پایان داد و اعلام کرد علت مرگ نه خودکشی، که مصرف مواد مخدر و الکل بوده است.
فردای آن روز، محسن بنگر، مدافع تیم پرسپولیس در مورد علت مرگ مهرداد اولادی گفت « بهتر بود که این موضوع مطرح نمیشد شاید این مسئله دروغ باشد خیلی زشت شد چرا که خانواده آن مرحوم از شنیدن این خبر ناراحت شدند.»
سوشا مکانی البته در این روز تا جشن تولد ۳۱ سالگیش یک سال و شش ماه و ده روز فرصت داشت. البته ماجرای سوشا به اینجا ختم نشد. جعفر اشرف کاشانی، رئیس هیئت مدیرهی باشگاه پرسپولیس هم در این مورد صحبت کرد و گفت «نباید اجازه بدهیم چنین مسائل کوچکی به تیم ضربه بزند و بازیکنان را وارد حاشیه کند. شلوار یک بازیکن نباید اینقدر بزرگ جلوه داده شود که تیم را تحت تاثیر خود قرار دهد. البته ما قطعا تذکرات لازم را برای اصلاح کردن چنین مواردی می دهیم چون از ابتدای فصل نگاه ما تربیتی بوده است. مطمئن باشید برای فصل بعد شرایط را طوری پیش می بریم که دیگر شاهد چنین مسائلی نباشیم.»
محمود خوردبین هم در این مورد نظر داد و گفت «بعد از این اتفاق باشگاه به سوشا تذکر لازم را داد و امیدواریم دیگر این اتفاق رخ ندهد.»
البته بعید است سوشا مکانی دچار تشویش شدیدی شود؛ چهار ماه و پنج روز پیش از صحبتهای رئیس کمیتهی صیانت از سلامت لیگ، یعنی روز ۱۳ دی ۱۳۹۴، سوشا مکانی را بازداشت کردند تا دربارهی آنچه بعدا انتشار عکسهای خصوصی در شبکههای اجتماعی نام گرفت توضیح بدهد. ۲۷ روز بعد از این بازداشت، روز شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، سوشا مکانی به تمرین تیم بازگشت. بعید است یک شلوار زرد با خالهای تیره دردسری جدیتر از عکسهای منتشر شده ایجاد کند.
ماجرا چیست؟ ماجرا ساده است. فوتبال ایران شُهرهپرور شده است. شهرگی شباهتها و تفاوتهایی با نخبگی دارد. در نخبگی توان ویژهی اجتماعی، مداومت در جایگاه اجتماعی، همرنگی با هنجارهای جامعه کم و بیش شرط است، اما در شهرگی یا همان سلبریتی شدن چنین شرطهایی در کار نیست. یک نفر ممکن است بابت بازی در یک فیلم، خواندن یک آواز، چهرهی خاص و چیزهایی از این دست شهره شود. شهرهها خیلی زود به سرمایههای اجتماعی و اقتصادی دست مییابند، و در این راه سرمایهی اولیه را که استعدادی در بازیگری، ورزش یا حتی داشتن صدا یا چهرهای خوش است به مشقت فراهم نکردهاند، برای همین آسودهتر میتوانند سرمایههای اجتماعی خود را به مخاطره بیندازند. استدلال پنهان آنها در چنین مخاطرههایی این است، جز من چه کسی چنین بازی میکند یا چنین زیبا است یا چنین خوشصدا است یا چنین پاطلایی است؟ حتی اگر طردم کنید ویژگی خودم را دارم و دیر یا زود سراغم خواهید آمد.
به بیان دیگر، وقتی در جامعهای شهرگی رایج شد، از تبعات این رواج بیاعتنایی جمع قابل ملاحظهای از این افراد شهره به هنجارهای اجتماعی است. معمولا ریشسفیدان - چنان که در گفتار کاشانی و خوردبین میبینیم - بر این گمان اند که باید با اندکی سهل گرفتن به افراد شهره جایی بینابین هنجارهای جامعه و احوال آنان که نقطهی ناگزیر تعادل است ایستاد. در برابر هنجارگرایانی مانند رئیس کمیتهی صیانت از سلامت لیگ هم هستند که گمان میکنند باید هنجارها را مطلق و بی اغماض حفظ کرد و هر جا لازم بود افراد شهره را کنترل کرد. دیدگاه سوم دیدگاه خود این افراد شهره است؛ چنان که بنگر به تلویح میگوید از دید آنان دلیلی ندارد جامعه هنجارهای خود را به آنان تحمیل کند.
در بسیاری از جامعهها که حضور افراد شهره و شهرهپروری جزء جداناشدنی جامعه شده است، توافقی نانوشته میان جامعه و این افراد صورت میگیرد. این افراد در بسیاری از موارد با سختگیریهای اخلاقی و اجتماعی مواجه نیستند، اما در عین حال حریم خصوصیشان به حد زیادی کاهش مییابد. اینان در نقش الگوهایی دستنیافتنی هر چه میخواهند میکنند و بقیهی جامعه با حسرت تماشایشان میکند. داستان ازدواجها و طلاقهای زودگذر این گروه، رانندگیهای مستانهشان، استفادهی مکررشان از مواد مخدر و چیزهایی از این دست میشود خبرهای جذاب رسانهها و کسی هم کاری به کارشان ندارد. طبیعتا این تنها راه ممکن نیست.
آنچه در حال حاضر مسالهی ما است، نه خود مسالهی شهرهپروری، که انکار مساله است. نه کاشانی و خوردبین، نه کمیتهی صیانت، نه خود این گروه نمیگویند ما مسالهای داریم به نام حضور اجتماعی افراد شهره و باید به آن بپردازیم. همه - علی رغم اختلاف نظرهای وسیع - بر یک امر اتفاق نظر دارند؛ انکار مساله.
مساله تنها مسالهی لیگ و فوتبال نیست؛ مسالهی سینما و تلویزیون و رسانههای دیگر نیز هست. و اگر این انکار نبود، این عدم تعادل در برخورد هم آشکارتر و هم عجیبتر از اکنون میشد. عدم تعادلی که باعث میشود کمیتهی صیانت از سلامت لیگ، از سلامت بازیکنی که مواد مخدر و الکل مصرف میکند بی خبر باشد - یعنی از یازیکنان تستهای پزشکی مداوم نگیرد - اما شلوار خالدار یک بازیکن دیگر بر سر تمرین برایش مساله شود، تنها به این دلیل که این شلوار رسانهای شده است.
با خودمان راحت باشیم. مهرداد و سوشا و بسیاری دیگر، نشانههایی هستند از یک مساله که انکارش میکنیم، چون حوصلهی سر و کله زدن با مساله و حل آن را نداریم. این رفتاری است که بارها با مسالههای اجتماعیمان کردهایم و حاصل ویرانگرش را نیز دیدهایم.