شهدای البرز را بهتر بشناسیم
شهید علی اصغر آزاد فلاح هرگز دست از نبرد با دشمن متجاوز، ضد انقلاب ها و اشرار برنمی داشت. در زمان تولد فرزندش به خانه آمد و یک روز بعد به منطقه رفت و 28 روز بعد نیز به یاران سید الشهدا (ع) پیوست.
کد خبر: ۶۷۲۴۸
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۵ 27 July 2015
روستای شیخ حسن از توابع شهرستان نظرآباد در دل کوچک خود شهیدان زیادی جای داده است. این روستا ۷ کیلومتر از شهرستان نظرآباد فاصله دارد و از جنوب غربی با روستای خرم آباد و نجم آباد و از شمال شرقی با روستاهای وایبک و قیچاق هم جوار است. 
بعد از سی و یک شهریور ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و نه و شروع جنگ تحمیلی علیه ایران از روستای شیخ حسن که حدود۱۵۰ خانوار و تقریبن ۸۷۰ نفر جمعیت داشت، اعزام های متعددی در قالب گروه های ۵۰ یا ۴۰ نفره سمت جبهه های غرب و جنوب صورت می گرفت. خانواده های مومن و مذهبی این روستا به دستور امام خمینی (ره) فرزندان نوجوان و جوان شان را راهی جبهه های حق علیه باطل رهنمون می کردند.
در این بین نوجوانی رشید و تنومند کنار هم ولایتی ها خودی نشان داد و با کم رویی و سکوت و رشادت که شخصیتش در بسیج شکل گرفته بود نامی برای خود رقم زد و درجایگاه برجسته ترین فرمانده دفاع مقدس و سردار دوم روستای شان قد علم کرد. 

زندگینامه سردار علی اصغر آزاد فلاح

در هشتم فروردین ماه سال هزار و سیصد و چهل و پنج که درختان و گل ها جوانه زده بودند و هوای روستا معطر به عطرگل ها و سبزه ها شده بود پسر سوم خانواده نعمت آزاد فلاح به دنیا آمد. اولین و دومین بچه در همان نوزادی فوت شده بودند و اصغر با دعا و توسل رشد کرد و شد، مرادِ مراد مادر. { به گفته مادر شهید} 
به علت نداشتن زمین زراعتی پدر اصغر با چوپانی و کارگری برای روستاییان معاش خانه را تامین می کرد. اصغر در خانواده ساده و مذهبی کم کم رشد کرد و قد کشید. 
در کنار درس، در چوپانی کمک حال پدر شد و در رسیدگی به آغل و گوسفندان در خانه به مادر کمک می کرد. سبزی رنگ چشمش و بلند بالا و رشید بودنش او را از بقیه کودکان متمایز می کرد هم چنین کم حرفی و زیاد فکر کردنش. 
تحصیلات را تا ششم ابتدایی رساند و به علت نبود امکانات در روستا و این که دوست داشت کمک خرج خانواده باشد مثل بقیه نوجوانان روستا در کارخانه فخر ایران استخدام و مشغول به کار شد.
نحوه شکل گیری شخصیت اصغر در پانزده سالگی بود. پایگاه بسیج روستا با تلاش روستاییان برپا شد. اصغر که قبل از آن سرگرمی اش بعد از آمدن از کارخانه به بازی می گذشت، کم کم از این نوع سرگرمی و رفقا دور شد و مشغول مطالعه کتاب های داستان و راستان شهید مطهری و کتاب های دیگر این شهید شد و نیز گوش دادن به سخنرانی های بزرگان و امام خمینی (ره) کارهایی بود که در پایگاه انجام می داد. خواندن نماز واجب و نماز شبش نیز از همین پایگاه شروع شد. بعد از شروع جنگ تحمیلی با اعزامی که از روستا و شهرستان نظرآباد بود در تاریخ ۸/۱۲/۶۰ که اولین سردار روستای شیخ حسن هم حضور داشت به سمت مناطق غرب رفت. سه ماه ماموریت نوجوان شانزده ساله تمام شد. برگشت و ساز رفتن به مناطق کردستان را زد. حتی مخالفت دوستان و خانواده هم در تصمیمی که گرفته بود اثر نگذاشت. عازم منطفه بوکان شد و به قرارگاه حمزه پیوست.
دلسوزی بیش از حد اصغر به مردم کُرد که مورد ظلم مهاجمان و ضد انقلاب قرار گرفته بودند زنجیری بین اصغر و کردستان تشکیل داد و او را تا لحظه شهادت در آن جا نگه داشت. به طوری که مردم بومی بوکان و اشنویه بهتر و بیشتر از شهرستان نظرآباد و روستا اصغر را می شناسند حتی بلواری در اشنویه به نام این فرمانده دلیر نام گذاری شده است.
در بوکان چنان خودی نشان داد و جسارت و رشادتش زبانزد شد که از همان اول از مسئول دسته کم کم به فرمانده دسته و بعد مسئول گروهان و فرمانده و … ارتقا یافت. بالاخره طی دوسال فرمانده گردان امام حسین شد. در سال ۶۲ و به روایتی ۶۳ عضو سپاه پاسداران قرارگاه حمزه در بوکان شد. 
با تاکتیک ها و عملکردی که در عملیات ها و کمین ها از خود نشان می داد وحشت در دل ضد انقلاب می انداخت و بودن اصغر در آن منطقه باعث شد که برای زنده یا مرده اش جایزه تعیین کنند.
این شهید بزرگوار بسیار دقیق و با داشتن مخبرهایی در روستاهایی که در محور امام حسین بودند رفت و آمد ضد انقلاب ها و دموکرا تها را زیر نظر داشت و عملیات های موفق زیادی را برای خود رقم زد. 
با وجود این که در مقابل ضد انقلاب یا دموکرات سازش ناپذیر بود، اما با نیروهای زیر دستش و مردم کُرد بسیار مهربان متواضع و صمیمی برخورد می کرد. در رفع مشکلات معیشتی و جاده روستاها و آب آشامیدنی مردم کُرد روستاها می کوشید و به زیر دستانش هم که در مورد کُرد به بدی یاد می کردند؛ گوشزد می کرد که: اینها مورد ظلم قرار گرفته اند و ما آمده ایم که کمکشان کنیم و مهاجمان را از این جا بیرون کنیم. معتقد بود مردم کُرد مظلومند و ساده و فقیر. اگر نیازی نداشته باشند کمتر به منافقین و ضد انقلابها کمک می کنند. به همین دلیل محبوبیت خاصی بین مردم کرد و نیروهایش داشت. هر روستایی را که آزاد می کرد می گفت روی دیوار خانه ها جمله امام خمینی را بنویسند:« جنگ ما با کفر است نه با کُرد»
علاقه شدیدی به امام خمینی (ره) و شهید بروجردی داشت. چنان که زمان سخنرانی امام با گوش دل گوش می کرد و دقیق می شد به رهنمون های امام و هر شب و زمان فراغتش نوحه نوار شهید بروجردی با صدای آهنگران را گوش می کرد آن هم زیر پتو که مزاحمت ایجاد نکند.
دارای فضایل روحی و اخلاقی ویژه ای بود. سر لوحه زندگی اش اخلاص، بی ادعا، کم حرف و کم رویی بود. بیشتر عمل می کرد و کم حرف می زد. به گفته مهدی هادی فر فرمانده اش که قبل از او فرمانده گردان امام حسین (ع) ، وی هیچ وقت توی چشم فرمانده و بالا دستی اش نگاه نمی کرد. سر به زیر بود و لبخند روی لب.  مادربزرگ اصغر از کودکی دختر خاله اش را برای او نشان کرده بود. اصغر هم همیشه حرفش این بود که فعلا موقع رزم است و ازدواج را پس می زد.
بعد از این که عضو رسمی سپاه پاسداران قرارگاه حمزه شد به عشق و علاقه نهفته خود به اکرم زرگر دختر خاله اش پی برد. یک هفته به مرخصی آمد و در تاریخ۱۳/۱۱/۶۴ مراسم عقد و ازدواجشان صورت گرفت. حتی شب عروسی کت و شلوار دامادی نپوشید. دلش شور منطقه را می زد. ضد انقلاب در یک هفته ای که اصغر نبود با نیروهایش درگیر شده بود. این را زمان برگشت به محورش دانست گوش مالی حسابی به شان داد. 
اصغر با شناخت خوبی که از ضد انقلاب داشت و نیز هوش و ذکاوتی که در عملیات ها به خرج می داد فرمانده وقت گردان جندالله از ایشان دعوت نمود تا اصغر فرمانده جسور و رشید بوکان، در گردان رزمی مهندسی جندالله و اشنویه هم خودی نشان دهد و پای ضد انقلابیون را از آن جا هم قطع کند.
در اصل فرماندهی هر دو گردان را به روایتی به عهده داشت. چنان پایگاه های تحت امر و نیروهای اش را رهبری می کرد که در منطقه و پایگاه ها تلفات جانی به صفر رسید. 
تاکتیک و اعتقاد شهید این گونه بود و مثمرثمر برای پایگاه های اشنویه و بوکان. سال ۶۶ و ماه های نزدیک به شهریور ماه و روز شهادتش درکلاس های فرماندهی آقا محسن (محسن رضایی) شرکت نمود و ماموریت سه ماهه در داخل شهرستان نظرآباد گرفت. 
در گشت های شهری شرکت نمود ولی از آن جایی که روح بزرگ شهید درگیری در شهر و با جوانان و مردم شهرش ساخته نشده بود و یک جا ماندن را نمی پذیرفت؛ چهل روز بعد پایان ماموریت گرفت و به اشنویه برگشت. به روایتی ایشان ماه های آخر فرمانده تیپ رسول الله (ص) بود ولی هنوز رسما نامه اش نزده شده بود. به قول خودش و به گفته یکی از همرزمانش من برای شهر ساخته نشده ام. باید به کردستان بروم. روحیه من رودر رو شدن با جوانان و مردم شهر را نمی پذیرد. یک جا ماندن کار من نیست.
این شهید بزرگوار حتی در زمان مرخصی و ماموریتی که داشت از سمتی که داشت به کسی حرف نزد و خودش را یک نیروی عادی در کردستان معرفی کرد.  زمان تولد نوزادش برگشت و نامش را هادی گذاشت و بعد از یک روز دوباره برگشت. از این که خداوند به او پسری سالم عطا نموده بود خوشحال و راضی بود. بیست و هشت روز از تولد هادی نگذشته بود که در هجدهم شهریور ماه شصد و شش با چند نفر برای سرکشی به پایگاهی که مشغول احداث جاده مواسلاتی بودند می روند. ضدانقلاب دو گردان زبده و قوی خود را که از شهر اشنویه و پیرانشهر بودند در همان منطقه… مستقر می کند. به نام های -  هیز کلاشین و هیز قندیل- که از قوی ترین نیروهای حزب دموکرات (ضد انقلاب ها ) بودند. 
کمین گستیری در دو روز صورت گرفته و اصغر و بیست و دو نیروی ایشان مقاومت می کنند تا این که تک تک به شهادت می رسند. این در گیری که از هفدهم صورت گرفته بوده در صبح روز هجدهم و بعد از ساعت ۸ و نیم شدت گرفته و همه نیروها به شهادت می رسند. 
دو نفر از جمله آقای رنجبران فرمانده عملیات گردان و یک سرباز به عقب بر می گردند. 
اصغر می ماند در کمین و حتی از آخرین تاکتیک کمین هم که فرار بوده استفاده نمی کند. 
و بالاخره بعد از زخمی شدن از ناحیه پهلو یا پا شاید هر دو و تمام شدن تیر به دست نیروهای هیز کلاشین افتاده و با تیر خلاصی به شهادت می رسد. ۲۸ شهریور ماه رادیو دموکرات با خوشحالی زائد الوصفی خبر شهادت فرمانده گردان رزمی مهندسی جندالله و نیروهایش که ۲۲ نفر بودند را می دهد. خوشحالی که با متلاشی شدن کامل این گروهک ضد انقلاب دوام نداشت.

خصوصیات بارز شهید

بسیار برنامه ریز، دقیق، منظم و مهمترین شاخصه ایشان صبوری و کم حرفی، صداقت، کم رو، پرتلاش، فداکار، در انجام ماموریت های محوله سنگ تمام می گذاشت. به نیروها توجه خاصی داشت. یک رزمنده منضبط و از شجاعت بالایی برخوردار بود. همیشه پای کار بود. قیافه منسجم و مرتبی داشت که حاکی از یک فرمانده قبراق و پای کار بود. مثل این که گردان رزمی مهندسی جندالله ساخته شده بود برای علی اصغر آزاد فلاح.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
وبگردی
آخرین اخبار