کد خبر: ۹۱۶۹۹
تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۴ 09 September 2015

اینکه کتابی با چه هدف و با چه نیتی نوشته شود مسئله بسیار مهمی است، کسانی هستند که برای دیگران و برای جریان خاص و با اهداف خاص می نویسند تا بقاء خود را در آن جریان و در آن فضا تضمین کنند، کسانی هستند برای چرخیدن چرخ زندگی و کسان دیگری هستند که برای مسائل دیگری می نویسند. در مقابل کسانی هستند که نه برای دیگران و نه برای چرخاندن چرخ زندگی بلکه برای آرامش یافتن و تسکین درد ناشی از فهمی که از حقایق دارند می نویسند، آنها می نویسند چون باید بنویسند و اگر غیر از این باشد درد ناشی از دانسته ها آنها را از پای می اندازد و خوش به حال کسانی که اینگونه می نویسند، هرچند هنگام نوشتن دست شان می لرزد اما این لرزش دست ناشی از ترس آنها از بازگو کردن حقایق نیست بلکه ناشی از سنگینی کلمات و جملاتی است که قلم تاب تحمل آن را ندارد. این دست از نویسنده گان چهره ای گمنام برای جامعه و البته بسیار آشنا برای تاریخ هستند. بزرگانی که نوشتند و به همین جرم رفتند، کسانی که پا را از افکار کهنه و سنتیِ متهجر فراتر گذاشته و از نگاهی نو به زندگی نگریسنه اند و در این راه خون دلها خورده اند و من درود می فرستم به تمام این چهره های گمنام و آشنای تاریخ که هر چند خود شاهد به کرسی نشستن اندیشه هایشان نبودند و تاریخ مدیون است اگر آنها را به فراموشی بسپارد، چرا که باور دارم؛ تاریخ بشریت و تمدن بشری اگر پیشرفتی را در طی سالیان دراز به خود دیده است این پیشرفت مدیون این جنس از نویسندگان و این طیف از اندیشمندان و روشنفکران است.

در روزگار مدرن امروزی هم هستند کسانی که رنج می کشند و تحمل می کنند درد هر آنچه را که فهمیده اند، هستند کسانی که چاره را در نوشتن یافتند. گویا این موضوع تکرار مکررات تاریخ است و چاره ای نیست جز آنکه قبول واقعیت کنیم و دست تسلیم را در برابر این بازی روزگار بالا ببریم.

کتاب مرگ عشق اثر استاد لطف اله شیرین زبان کتابی است در رابطه با حقایق تلخ جامعه که اغلب در دو فضای گذشته و حال سیر می کند و خواننده را با کهنگی گذشته و تازگی حال پیوند می دهد، با پیوند این دو فضا روایت های بسیار تامل برانگیزی را از واقعیت ها و رخدادهایی که نویسنده با تمام وجود آن را لمس کرده و با آن زندگی کرده است را بازگو می کند. نویسنده در این کتاب با استفاده از زبان طنز و در قالب حکایت های گوناگون به مسائلی از مشکلات و خلاء های جامعه اشاره می کند که نه تنها نویسنده بلکه بیشتر قشر مردم درگیر این مسائل و مشکلات هستند و اینگونه لبخند تلخی را بر لبان خواننده می نشاند.

در حکایت رستم و تهمینه نویسنده از مشکلاتی حرف می زند که ریشه در نابسامانی های فرهنگی دارد. و از بی ارزش شدن ارزش هایی حرف می زند که قربانی گذر زمان شده اند. زمانی که رستم داستان برای نشر کتاب خود تمام حیثیت، عزت و آبرویی که به خاطر آن رستم دستان شده بود را فدا می کند و در نهایت سر از ناکجا آباد در می آورد و زمانی که برای اداره امور زندگی کمری که در مقابل دیو سپید و اکوان دیو خم نشده بود زیر فشار هزینه زندگی چگونه خم می شود و زمانی که رستم جرأت پیدا می کند به این شرایط اعتراض کند چگونه او را از سخن گفتن پشیمان می کنند، با درک این شرایط باید به نویسنده حق داد که چرا پایان داستان سبز خود را با ایهام تمام کرده است. در روایت سه گانه پهلوان اکبر باز نویسنده به مشکلات قشر غالب مردم اشاره می کند، مشکلاتی که ریشه در فقر مالی و مهمتر از آن فقر فرهنگی دارند و این مشکلات به گونه گریبان گیر این قشر از مردم شده است که راهی جز تن دادن به ناخواسته ها ندارند، و این یک امر طبیعی است که در چنین شرایطی پهلوانی پیدا شود بنام شعبان بی مخ که پهلوانی آن در زور بازو و گرفتن پول مفت، شانه خالی کردن از بار مسئولیتی چون ازدواج و خانواده معنی می شود. یک نکته مشترکی که بین داستان رستم و پهلوان اکبر و چند حکایت دیگر وجود دارد و سهم بیشتری از کتاب را به خود اختصاص داده است نگاه منفی و کهنه نسبت به زنان است؛ البته از موضع ضعف چرا که هم در داستان رستم و هم در داستان اکبر این زنان بودند که درخشیدند و مسئولیت مرد بودن را به دوش کشیدند و این کبری شیر زن اکبر بود که با بزرگ کردن فرزندانِ مردی که در یک دنیای فارغ از هر گونه مسئولیت می توان آن را پهلوان خطاب کرد مسئولیت تمام زندگی را به دوش کشید و در واقع پهلوان واقعی داستان او بود نه شعبان بی مخ و اگر در این شرایط مرد بودن با نگاه رستم و اکبر تعبیر می شد، رستم باید دست شعبان بی مخ را می گرفت و به شاهنامه خیالی فردوسی پناه می بردند و در آنجا با دیو سپید و اکوان دیو محشور می شدند، چرا که در دنیای واقعیِ امروزی پهلوان بودن نه به زور بازو و گردن کلفتی است، بلکه قبول سنگینی مسئولیت هایی چون خانواده و به دوش کشیدن آن است.

در تراژدی مرگ عشق نویسنده به یک نمونه از هزاران مورد حوادثی که روزانه در جامعه به وقوع می پیوندد اشاره می کند که این حوادث هم در بستری از فقر ظهور می کند و در این شرایط نه تنها یک فرد آلوده در آتش اعتیاد می سوزد بلکه نسل های بعد از خود را هم همانند خود می سوزاند و تبدیل به خاکستر می کند. در این روایت بخصوص نویسنده از زنده ماندن عشق مادری می گوید که تا دم آخر حاضر نشد فرزند خود را خطاکار بخواند و او را از حریم عشق خود طرد کند چرا که این مادر به خوبی می دانست کسی که او را سوزانده است پسرش نیست. و از مرگ عشق فرزندی می گوید که قربانی و گرفتار سرنوشت تحمیل شده می باشد.

در ادامه خواننده با حکایت هایی مواجه می شود که هر کدام از آنها به مسائلی تلخ و گاه تامل برانگیز از حقایق سیاسی و فرهنگی جامعه اشاره می کند که قشرهای مختلف جامعه را درگیر خود کرده است و هر کس به فراخر وسعش سهمی از این مشکلات را دشت می کند.

اگر بخواهیم در یک جمع بندی نگاهی کلی به کتاب داشته باشیم باید گفت کتاب از نظر محتوایی دارای کنایه های بسیار ارزشمند از نظر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی می باشد که نویسنده با خلق شخصیت های نقاب دار در صدد نشان دادن چهره های پشت نقاب است و این رویه در روایت هایی همچون چمدان پر از دلار، استحاله و مصاحبه استالین بیشتر به چشم می خورد و خواننده به تناسب درکش از حقایق جامعه می تواند این مسائل و مشکلات را بفهمد و رنج آن را تحمل کند، نکته مهم دیگری که وجود دارد نویسنده تقریبا در تمام روایت هایش نتیجه گیری و قضاوت را بر عهده خواننده واگذار می کند و هیچ گاه خود را در مقام قاضی قرار نمی دهد ولی به روشنی هرچه تمام خواننده را برای رسیدن به هدف راهنمایی می کند.

در پايان از صميم قلب براي نويسنده كتاب،استاد لطف اله شيرين زبان آرزوي سلامتي و شادكامي دارم.

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار