کد خبر: ۹۲۳۳۱۶
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۹ - ۰۷:۴۹ 12 December 2020

مقارنه و موازنه میان ثبات و رقابت، یک ایده‌ال برای دولت‌هاست. این مقارنه در تاریخ کشور ما به‌ندرت اتفاق افتاده است؛ معمولاً هر جا که رقابت بیشتر شده، ثبات رو به کاستن نهاده و در آن سو، هر وقت ثبات فزونی گرفته است، رقابت کمتر شده است. مثلاً در دوران هاشمی، رقابت کاهش و ثبات افزایش یافت اما در اوایل انقلاب که رقابت بیشتر شده بود، ثبات رو به افول گذاشت. مثال دیگر دهه ۳۰ است که در آن رقابت سیاسی در اثر آزادی‌های نسبی بیشتر شد اما ثبات کاهش یافت.

در این میان دولت روحانی خود حاصل مقارنه مبارک میان ثبات و رقابت و موارد درخشان در این خصوص بوده است. درحالی‌که سال ۸۸ رقابت به اوج رسید اما ثبات به حضیض رفت، در سال ۹۲ شاهد افزایش رقابت و ثبات بودیم.

دولت روحانی در ادامه نتوانست راه را برای رقابت دمکراتیک و شایسته‌سالارانه بگشاید و همچنین نتوانست در ثبات به معنای عام آن که شامل ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی هم می‌شود کارنامه‌ای مثبت از خود نشان دهد. البته این دولت در فوق‌العاده‌ترین شرایط ایران پس از جنگ قرار گرفت و از این حیث باید انصاف را درباره آن رعایت کرد. درعین‌حال، دچار ضعف‌هایی بود که دولت‌های قبل به آن مبتلا نبودند. یکی از این ابتلاها نداشتن گفتمان یا گفتمانی کلان بود که توان تجهیز یا بسیج عمومی را به دولت بدهد. برخلاف رئیس دولت اصلاحات که گفتمان آزادی و جامعه مدنی را پیش انداخت و یا دولت احمدی‌نژاد که به مفهومی کلان مانند عدالت دست یازید، دولت روحانی از آغاز نتوانست گفتمانی را ارائه کند.

آنچه به نام «اعتدال» شعار دولت قرار گرفت غالباً یک روش بود که می‌توانست مستمسک گروه‌های مختلف قرار بگیرد و اساساً اعتدال اصلی اخلاقی است که در عین همه‌گیربودن، کلان نیست. برای نمونه، گفته می‌شود که در غذاخوردن باید جانب اعتدال و میانه‌روی را نگاه داشت. در محبت‌کردن نباید زیاده‌روی کرد و یا «لا جبر و لاتفویض بل امر بین الامرین» و «خیر الامور اوسطها» و ... در عالم دین و اندیشه هم مطرح می‌شود. اعتدال در عین کاربرد همه‌جایی اما مفهوم و آرمانی عام و کلان که بتواند آحاد جامعه یا توده‌ای عظیم از جمعیت مردمی را گرد خود آوَرَد نیست. آن انرژی کافی را ندارد. گزاره‌های انرژیک و جدی حول «اعتدال» شکل نمی‌گیرد؛ همان سان که حول «افراط» هم شکل نخواهد گرفت.

نداشتن گفتمان تنها دلیل بحران عدم مقبولیت دولت نیست. بحران عدم مقبولیت را ابتدا باید در عدم موفقیت دولت جستجو کرد. عدم موفقیت نامی دیگر برای عدم‌دسترسی[۱] است. در کنار این دو بحران، بحرانی دیگر وجود دارد که به تقویت دو بحران مذکور منتهی می‌شود و آن بحران مشروعیت است که به نبود ایدئولوژی درست در دولت برمی‌گردد. توضیح آن‌که دولت به‌عنوان دولتی عادی‌ساز نتوانست ایدئولوژی درونی و مشخصی از خود ارائه دهد و برای خود یارانی جان‌فشان یا یارانی جانی بیابد. دولت بی درونه و خارجه گرا که در پی عادی‌سازی یا نرمالیزاسیون بود، خود دچار روزمرگی و سپس بحران شد. حتی خودش هم نتوانست عادی باقی بماند.

همچنانکه که شاه نتوانست از ایده‌ای مانند ظل‌اللهی[۲] برای بسیج عمومی و اتکا بر باورهای دینی مردم بهره بجوید، دولت اعتدال نه‌تنها قادر به استفاده از انباره دینی جامعه ایرانی نبوده است، که حتی نتوانست از مؤلفه‌های ملی و استکبارستیزی بهره لازم را ببرد.

ایده ایرانشهری که توسط سیدجواد طباطبایی دنبال می‌شود و مجلاتی مانند «سیاست‌نامه» در پی عمومی‌شدن و بدل‌کردن آن به یک گفتمان-درست از طریق عمومیت یافتن- هستند نتوانسته توفیقی برای دولت داشته باشد و نتوانسته به سطحی بالاتر از نخبگان فکری نفوذ کند؛ اگرچه در میان نخبگان هم نفوذ اجماع‌آفرینی نداشته است؛ به این معنا که بتواند اکثریت و یا بخش بزرگی از فضای نخبگانی را با خود همراه کند. همچنین پیش‌قراولی عباس آخوندی کافی نبود تا ایرانشهری بدل به گفتمانی آشنا برای مردم شود. آخوندی به‌تفاریق سعی کرده تا ایده ایرانشهری را تبلیغ کند. اگرچه در گذشته سایت وزارتخانه متبوع او، این ایده را به‌عنوان نظریه آخوندی طرح می‌کرد اما واقعیت آن است که در خوانش او از این ایده، آن قوت نظریه‌پردازی طباطبایی دیده نمی‌شود. درعین‌حال، وی خلاقیّت‌هایی به‌خصوص ناظر به شهرسازی و بعد ساختمانی- و نه گفتمانی- نسبت به طباطبایی ارائه کرده است. اما تلاش او هم قرین به موفقیت نبود و دولت نتوانست طرفی از آن بجوید تا با اتکای به این ایده، برای خود یک ایدئولوژی دست‌وپا کرده و دست به گفتمان‌سازی بزند./الف
----------------------
(۱) بحران عدم‌دسترسی دولت به این معناست که دولت در مواجهه با مسائل و مشکلات مردم توان پاسخگویی ندارد و در دسترس نیست. این بحران به‌تنهایی کافی نیست تا یک دولت به بحران عدم مقبولیت و عدم مشروعیت گرفتار شود. این سه بحران اثری هم‌افزا و زنجیره‌وار بر یکدیگر دارند. این سه بحران که توسط «ارنستو لاکلائو» و زوج او «موف» طرح شده‌اند، به تعبیر دقیق گفتمانی در یک زنجیره هم‌ارزی هستند.

(۲) اگرچه انگاره «ظل‌اللهی» پس از مشروطه با چالش‌های بی‌سابقه‌ای مواجه شد و تاریخ ایران شاهد دومین ضربه مهلک به حق الهی و فرّه ایزدی یا ظل‌الهی پس از ضربه نادرشاه به این قبیل انگاره‌ها بود.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار