فاطمه امامی
صدای غریبانه کاروانی از دور، یک تاریخ را دوباره به مهمانی غربت میخواند.
ساز محرم با صدای زنگ شترها کوک شده و صفحات تقویم باز به روزهای اشک و
خون رسیده است. روزهایی که آسمان، کامش تلخ میشود و زمین هم لباس عزا بر
تن میکند. فرشتگان مقرب درگاه ربوبی بیتابند تا باز عزاداران دستهدسته
به میدان بیایند و با قطره قطره اشکهایشان تن خشکیده کربلا را آبیاری
کنند. نهالی که امام حسین(ع) و خانواده و یارانش در سال ۶۱ هجری در صحرای
سوزان کربلا کاشت تا امروز به درخت تناوری تبدیل شده است. درختی که ۱۴۰۰
سال از مخازن شرف و آزادگی تاریخ سیراب شده و امروز سایهای دارد به گستره
تمام فضیلتها در تمام عصرها. هرکه میخواهد ذرهای از این فضیلتها را
درون خویش بیابد، در سایه این درخت میتواند آن گوهر را پیدا کند.
صدای غریبانه کاروانی از دور، این روزها دوباره ما را به سال ۶۱ هجری
میبرد. دوباره به لحظهلحظه دهم محرم میرویم و تمام قصههایی که سنگ را
آب کرد از نو میخوانیم. به راستی چه رازی است در این بازگشتهای سالانه و
این مرورهای همیشگی؟ گویی ندایی از دور هر سال ما را به دنبال خود میکشد
تا به این صحرای سوزان برساند. ندایی که اگر خوب گوش بسپاری امروز هم او را
خواهی شنید. شاید از حنجرهای متفاوت، اما ندا همان است. فریادی که
میخواهد چراغ راهنمایی در این عرصه تاریک و پر از بیراهه باشد. چراغی برای
کسانی که میخواهند مسیرشان را درست بیابند و در منزلی ایمن فرود آیند.
درس آزادگی
کربلا به ما آموخت در مسیر آزاده بودن باید مصائب را به جان خرید و در این
راه هیچ عذر و بهانهای پذیرفتنی نیست؛ حتی با لب تشنه... حتی با دست
خالی... حتی با دلی داغدار... حتی با زن و فرزندی پریشان، میتوان ایستاد و
جنگید و بر درگاه ظلم و تزویر سر خم نکرد. فرقی ندارد تاجری متمول باشی یا
غلامی سالخورده، تفاوتی نمیکند زنی تنها و بیپناه باشی یا کودکی ۶ ماهه
در گاهواره... حقطلبی و حقیقتخواهی حد و مرز ندارد و پیر و جوان
نمیشناسد...
کربلا نشان داد با شکیبایی در برابر عطشی کوتاه، میتوان همیشه تاریخ را
سیراب کرد... میتوان با ایستادگی در برابر گفتن یک کلمه، هزاران کلمه به
واژهنامه آزادگان جهان هدیه کرد... میتوان با صبر چند ساعته در برابر
مصائب، چند قرن رهبری خوبان عالم را به دست آورد...
عاشورا اگر درس آزادگی به ما ندهد، چه چیز به ما خواهد آموخت؟ در این
دانشگاه است که میآموزیم اگر حتی دین نداری میتوانی با آزاده بودن در
مسیر رحمت الهی بمانی؛ میتوانی اگر حتی به گناهانی سهمگین آلوده شدهای،
با توبهای بهنگام، به والاترین جایگاههای انسانیت برسی؛ همه میتوانیم
با بیاعتنایی بر لذتهای زودگذر چند روزه دنیا، به ماندگاری و عزت ابدی
برسیم...
عاشورا همانقدر که موجب وحدت و مودت درون جامعه است، سببساز عزت و غیرت
هم است. عاشورایی بودن علاوه بر لباس مشکی، دل شیر میخواهد و جان دلیر...
جان دلیر در برابر تمام ناملایماتی که بر اهل حقیقت وارد میشود و نترسیدن و
صبور بودن، شرط سربلندی در آزمایشهاست...
تا به یقین نرسیده باشی، به حقیقت سلام بینالحرمین واقف نخواهی شد و تا از
خواستههای دلت نگذشته باشی، شنیدن هزار باره حماسه عاشورا، فقط تکرار
مکررات است.
حسین(ع)؛ آموزگار بزرگ شهادت
حسین(ع) چون خورشیدی، قرنهاست که میدرخشد و تازگی دارد... افسوس از چشمهایی که فقط۱۰ روز از سال، از نورش بهره میبرند.
رسیدن به ماه محرم یعنی رسیدن به روزهایی که لباس شهرها و آدمها عوض
میشود و حرفها و سکوتها رنگ دیگری میگیرند. محرم و صفر است که
عادتهایمان را میشکند و وادارمان میکند بخشی از مال و وقت و توانمان را
برای رونق این سفره عظیم شهادت هزینه کنیم.
وقتی مولایمان روز عاشورا میایستد و میگوید: «انی أرید الاصلاح فی امت
جدی ما استطعت» چگونه ادعا کنیم عاشورایی هستیم در حالی که برای اصلاح
جامعه قدمی برنمیداریم؟ چگونه ادعا کنیم عاشورایی هستیم اما نتوانیم برای
استقرار نیکیها و دوری از کژیها خودمان، وقتمان، مال و اولادمان را
هزینه کنیم؟
اگر امام حسین(ع) همه چیزش را برای اصلاح امت جدش داد، ما میتوانیم با
خودمان کنار بیاییم تا هر از گاهی ساعتی را برای رسیدگی به حال محرومان امت
تلاش کنیم.
ظهر عاشورا در آن هنگامه خونین، در آن زمان که زمین و زمان از حرکت ایستاده
بود تا امام عشق دست به نیزه شکستهای بگیرد و با بدنی خونآلود از زمین
بلند شود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر دهد، شاید حتی یک نفر در آن صحرا
نبود که ذرهای از نور خدا در سرزمین وجودش باشد تا دلش با این صدای
مظلومانه بلرزد و پایش از مسیر جهنم بلغزد؛ امام عشق اما این ندا را با
نیمهجانی که برایش باقی مانده بود در تاریخ طنینانداز کرد تا امروز به
عصر و دوران ما برسد.
همه دنیا تغییر کرده اما این ندا هنوز به همان وقت در گوش تاریخ میپیچد
و هر آزادهای را به مسیری پر تلاطم دعوت میکند. همه چیز تغییر کرده اما
آزادگی و رهایی از بند تعلقات هنوز ویژگی انسان کامل است و هنوز هم پاسخ به
ندای مظلوم، شرط مروت و آدمیت؛ و هنوز معیار دینداری با استقامت در
آزمونهای سنگین سنجیده میشود.
ماه خون
محرم ماه خون است. نبردهای خونین در سراسر تاریخ کم نبودند، اما از این
میان عاشورا نبردی نبود که در آن صحرا تمام شود. عاشورا نبردی است که به
شکلی با زندگی ما گره خورده و در هر روز زندگیمان جریان دارد.
شاید به همین خاطر هنوز داغ دلهای مسلمانان جهان در فراق آن قافلهسالار
تازه است. شاید به همین دلیل است که هنوز جگرها از تشنگی کودکان خون است و
بر پای نیزهای برافراشته، اشکهای گرم پیر و جوان میریزد. پیشینیان ما
با خون خود عاشورا را زنده نگه داشتند، تا شهادت اولیای خدا در آن روز، تا
همیشه تاریخ به مردم زندگی بیاموزد و اینجاست که باید بدانیم حسینی بودن
به حرکت مستمر در این مسیر است نه صرفا مدتی در سال عزاداری کردن.
اینجاست که اگر خوب بنگریم و درست عزاداری کنیم، متوجه خواهیم شد آموزگار
بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را فقط در فراهم بودن
شرایط میدانند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را فقط در غلبه بر وی
میدانند، بیاموزد که شهادت نه یک مرگ که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن
مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروزمند و
سربلند مى شود...»