کد خبر: ۷۹۸۲۸
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۲ 20 August 2015
به گزارش تابناک یزد در ابتدای کار دولت یازدهم و زمانی که حسن روحانی در حال چینش کابینه خود بود اسامی بسیاری برای وزارت خارجه مطرح می‌شد تا اینکه بالاخره در نامه ارسالی «پاستور» به «بهارستان» در مقابل عنوان وزیر پیشنهادی وزارت امور خارجه نام «محمد جواد ظریف» قرار گرفت. بسیاری همان زمان گفتند «او» گل سرسبد کابینه تدبیر و امید خواهد بود. ناظران معتقد بودند روحانی بهترین گزینه ممکن را برای ساماندهی به اوضاع سیاسی در امور بین الملل انتخاب نموده است. پس از رای اعتماد مجلس به ظریف او در همان ابتدای خدمتش نشان داد که تعریف و تمجیدهای اهل فن پر بیراه نبوده است و در دولت جدید سکان وزارت خارجه کشورمان در دستان مردی  است که همه فن حریف، باتجربه، دانشمند و دنیادیده است. برخی پیروزی ظریف در مقابل شش قدرت جهانی را با پیروزی دکتر مصدق در مقابل انگلستان مقایسه می کنند و تلاش‌های تیم مذاکره کننده هسته‌ای برای رفع تحریم‌ها را کمتر از ملی شدن صنعت نفت نمی دانند از دیگر سو برخی دیگر نیز ضمن اشتباه دانستن چنین مقایسه‌ای معتقدند نباید ارزش کار محمد مصدق را فروکاست و این مقایسه ها از اساس اشتباه است. تابناک یزد به بهانه این موضوع و به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 با دکتر میرحسینی استادیار علوم سیاسی دانشگاه یزد در مورد نقاط ضعف و قوت عملکرد  مصدق و ظریف در دو پرونده مهم  ملی شدن صنعت نفت و پرونده هسته ای  به گفتگو نشستیم.

اگر بخواهیم مقایسه ای از روند فضای سیاسی و اجتماعی منتهی به ملی شدن صنعت نفت با موضوع پرونده هسته ای داشته باشیم ارزیابی شما از چینش نیروهای سیاسی داخلی و خارجی موافق و مخالف ملی شدن صنعت نفت و پرونده هسته ای چیست؟
با پایان جنگ دوم جهانی به پیروی ازگسترش جنبش های استقلال‌طلب وضدامپریالیستی دردنیا؛ درایران نیزنگاه ملی‌گرایانه جایگاه ویژه‌ای درسیاست پیدا کرد. در راستای همین روند بود که درسال۱۳۲۷، جبهه ملی ایران که پایه اصلی آن دکتر مصدق بود شکل یافت و محور ائتلاف طیف گسترده نیروهای سیاسی در این جبهه بعد تفکر ملی گرایانه آنان بود. مهمترین محور تفکر دکتر مصدق "دشمنی سیاسی با بیگانگان" و "کینه نسبت به نظام دیکتاتوری پهلوی" بود. در راستای محور اول نیز بود که دکتر مصدق سیاست "موازنه منفی" رابرگزید، بر خلاف دوران قاجار که سیاست موازنه مثبت نسبت به دادن امتیاز به بیگانگان وجود داشت دکتر مصدق سیاست خود را بر سلب امتیاز از کشورهای بیگانه درایران قرار داد. دکتر مصدق در راستای دستیابی به اهداف خود در سال 1328 ه.ش جبهه ملی را متشکل از ملی‌گرایان بورژوا و روشنفکران چپ غیرتوده‌ای و زمینداران و رؤسای قبایل وافراد طبقه دینی و بازرگانان،تشکیل داد.
از سوی دیگر بزرگترین دغدغه انگلیسی ها درایران در این مقطع، منافع مالی یا به عبارت دیگر،منابع نفتی بود که با منافع برخی از ایرانیان نیز گره خورده بود چرا که پیشینه حضورانگلیسی ها درایران موجب نفوذ آنها در لایه‌های مختلف اجتماع و سیاست ایران شده بود ولی حضور آمریکایی هادرایران در این مقطع جدید بوده و حتی هوادار ملی شدن صنعت نفت ایران نیز بودند که در این راستا کمک های مالی دولت امریکا به ایران در دوران نخست وزیری دکتر مصدق افزایش بی سابقه ای نیز یافت. اسناد منتشره توسط وزارت امور خارجه آمریکا نشان می‌دهد که آمریکایی ها در ایران بیش از هر چیز نگرانی های  «ژئواستراتژیک» داشتند؛ این اسناد نشان می‌دهد که حضور دولت شوروی در همسایگی ایران، حساسیت ویژه‌ای در دولت های آمریکا پس از جنگ جهانی (ترومن و آیزنهاور) ایجاد کرده بود و انگلیسی‌ها برای همراه کردن آمریکایی‌ها درکودتای28 مرداد 1332 ه.ش سعی درقوی جلوه دادن احتمال به قدرت رسیدن کمونیست ها در ایران را داشتند.
لذا در یک جمعبندی باید بگویم که چینش سیاسی نیروهای داخلی بر اساس اعتقاد راسخ به اصل ناسیونالیسم و ملی گرایی در قالب جبهه ملی و نیروهای چپ پشتیبانی شده از همسایه شمالی برای رسوخ در ایران و طرد غرب از ایران قرار داشتند در صورتی که اگر به وضعیت فعلی آرایش نیروها در خصوص موافقین و مخالفین برجام نگاه کنیم می بینیم که مخالفین که بیشتر در قالب گروه های "دلواپس" تجلی پیدا میکنند بر خلاف جریان ملی شدن صنعت نفت بیشتر در قالب "حفظ آرمان های انقلاب اسلامی" در مقابل "آمریکا" و حفظ تابوی نزدیک شدن به پامریکا تشکیل میدهند که یا اصلاً دغدغه های ملی گرایان را ندارند و یا رگه های اصیلی از مردم عادی این دغدغه را دارند که بکلی از دلواپسی های گروه اول که در پس آن بقول ریاست محترم جمهور "کاسبان تحریم" قرار دارند بطور کلی متفاوت است. از سوی دیگر در جبهه مقابل نیز بر خلاف زمان ملی شدن صنعت نفت که انگلیسی ها دشمن خارجی –اتحاد شوروی سابق – را علم کردند در خصوص برنامه هسته ای کشورمان یکنوع اتحاد و اتفاقی میان همه کشورهای غربی در خصوص مقابله با برنامه هسته ای ایران دیده می شد که تجلی آنرا می توانیم در تحریم های وارده از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد بر کشورمان بدانیم.  
ارزیابی شما از دلایل کودتا و ناکامی پرونده ملی شدن صنعت نفت  در دوران دکتر مصدق در مقایسه با موفقیت پرونده ی هسته ای در دروان ظریف تا مرحله فعلی چیست؟
البته صنعت ملی نفت ایران که به همت دکتر مصدق ملی شد هر چند بعد از برکناری دکتر مصدق و تشکیل کنسرسیوم دوباره پای شرکت های نفتی بزرگ بشکلی دیگر در ایران باز شد ولی اصل ملی شدن صنعت نفت ایران پذیرفته شد. در رابطه با بحث علل بوجود آمدن کودتا و عدم تداوم دولت ملی دکتر مصدق تاکنون تحلیل های متعددی شده است که در مجموع بنظر بنده زمینه های اصلی انجام کودتا را می توان عوامل ذیل برشمرد:
جدایی میان آیت الله کاشانی و دکتر مصدق را میتوان از اصلی ترین علل ناکامی دکتر مصدق در خنثی سازی کودتا دانست. مسلماً آیت الله کاشانی در ملی‌شدن صنعت نفت و حمایت از دکتر مصدق و به تبع آن حمایت و پشتیبانی مردم از نهضت ملی شدن صنعت نفت به تأسی از کاشانی را نمی توان انکار کرد. اما بتدریج با بوجود آمدن اختلافات ریشه دار میان دو رهبر مذهبی و ملی راه برای طراحان کودتا نیز هموار شد و این مناقشه بحدی ریشه دار شد که وقتی دكتر مصدق تقاضا كرد كه لایحه اختیارات وی برای مدت 6 ماه تمدید شود، كاشانی درمقام ریاست مجلس، این اختیارات را خلاف قانون اساسی اعلام داشت و به مصدق اعتراض كرد. در قضیه همه پرسی برای انحلال مجلس نیز كاشانی وحتی دوستان نزدیك مصدق؛ از قبیل: حائری‌زاده، مكی و دكتر بقایی با مخالفان مصدق، همكاری کردند. طبیعی بود كه با این روابط سرد، همكاری مصدق و كاشانی پایان یافته بود و این امر نقش مهمی در سقوط دولت مصدق داشت. مورد دیگر حمایت دکتر مصدق از قوام السلطنه و آزاد ساختن او از چنگال قانون بعد از واقعه 30 تیر بود که بهانه لازم را برای فاصله و جدایی دکتر مظفر بقایی (ازموسسان جبهه ملی و رهبر حزب زحمتکشان) و «نیروی سوم» از دکتر مصدق فراهم نمود و رویکردی اعتراضی را برای آنان رقم زد. نمونه دیگر مخالفت آیت الله کاشانی با انتخاب عناصر نامطلوب به وزارت توسط دکتر مصدق بود. از جمله این افراد انتخاب سرلشکر وثوق عامل اصلی کشتار مردم در روز 30 تیر به معاونت جنگ کابینه بود که در این رابطه دکتر مصدق پاسخ توهین آمیزی به آیت الله کاشانی داد و از وی عدم دخالت در امور را خواستار شد.
از دیگر عوامل مهم داخلی كودتای 28 مرداد را میتوان دسیسه گروهی ازسیاستمداران معروف هوادار انگلیس در ایران دانست. "سید ضیاءالدین طباطبایی” ازجمله این افراد بود كه انگلیسی‌هاتلاش می‌كردند زمینه‌های نخست ‌وزیری او را پیش از آنكه مصدق زمام امور را به دست گیرد، فراهم آورند که ظاهراً شاه نیز با این امر موافق بود ولی با معرفی دکتر مصدق توسط مجلس این امر ناکام ماند. تلاش های "جمال امامی” رهبر فراكسیون طرفدار انگلیس در مجلس و فراكسیون هوادارش برای مختل ساختن مجلس بود از جمله افراد دیگری بود که در این زمینه نقش پررنگی داشتند.
حمایت حزب توده از دکتر مصدق: با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و ایجاد فضای باز سیاسی حزب توده نیز تجدید حیات نموده و در سال های 1330 تا 1332 ه.ش رهبر ان حزب در قبال مصدق موضع دوگانه ای اتخاذ کردند، که هم موافقت و هم مخالفت این حزب به ضرر دکتر مصدق تمام شد. از یکسو مخالفین مصدق را دست نشانده بورژوازی و وابسته به امپریالیسم آمریکا میدانستند و طرفدار مقابله با جبهه ملی و دکتر مصدق بودند که در این رابطه اعتصاب های متعددی به راه انداختند که با توجه به محرومیت دولت دکتر مصدق از درآمد نفت و مشکلات عدیده اقتصادی، این اعتصابات ضربه محکمی به دولت مصدق بود. از سوی دیگر بزرگنمایی نفوذحزب توده در ایران باعث گردید تا اولاً: توهم همگرایی دولت دکتر مصدق وحزب توده سبب برانگیختگی احساسات ضدتوده ای بدنه جبهه ملی گردیده و زمینه بروز انشعاب را در آنها فراهم نماید؛ ثانیاً با توجه به حساسیت آمریکایی ها نسبت به گسترش کمونیسم در ایران، زمینه تفاهم انگلیس و آمریکا را در تحقق کودتا فراهم نمود و ثالثاً با توجه به حساسیت نیروهای مذهبی نسبت به خطر جریان چپ در ایران، آنان را در تقابل با مصدق قرارداد. البته در این میان نباید از تلاش های ماموران سیا و با طراحی انگلیسی ها در ترساندن رهبران مذهبی و تهدید آنان بنام حزب توده غافل بود. در این جنگ روانی علیه دکتر مصدق مسائلی از قبیل اینکه "مصدق از حزب توده اتحاد جماهیر شوروی حمایت می کند؛ مصدق دشمن اسلام است زیرا با حزب توده همکاری می کند و اهداف آنان را پیش می برد؛  مصدق آگاهانه در حال نابود کردن روحیه ارتش و توانایی آن جهت حفظ نظم است؛  مصدق در حال تشویق عناصرتجزیه طلب عشایر برای سلطه شوروی بر استانهای شمالی است؛ و قدرت مصدق را چنان به تباهی کشانده که دیگر از جنبه های مطلوب او هیچ نشانی نیست" را اشاره کرد.
با توجه به موارد فوق در خصوص قضیه هسته ای ایران باید گفت که اولاً خوشوقتانه تیم هسته ای همواره مورد تأیید رهبر انقلاب بوده اند و ایشان بارها در سخنرانی های عمومی خویش دکتر ظریف و تیم مذاکره کننده را مورد حمایت و تأیید خویش قرار داده و راه را برای سوء استفاده "دلواپسان" بسته اند هر چند که برخی از آنان از مخالفت باطنی رهبری با مذاکرات و توافق سخن به میان میآورند! اما دیگر حنایشان برای مردم رنگی ندارد. از سوی دیگر دولت و تیم مذاکره کننده فقط منافع ملی کشور را در نظر داشته و در این راستا منافع هیچ گروه سیاسی داخلی و کشور خارجی را بر منافع ملی کشور ترجیح نداده و اگر هم اصرار بر اصل قبول حق غنی سازی ایران از سوی غربی ها در این توافق شده است، در همین راستا بوده است که خوشوقتانه جای هیچ گونه بهانه گیری را برای دشمنان کشور بجای نگذاشته است.
 ارزیابی شما از تفاوت و احیانا شباهت نگاه ظریف و مصدق به سیاست و روابط بین الملل چیست؟
دریک شمای کلی می توان گفت هم مذاکرات ملی شدن صنعت نفت ایران در دوران دکتر مصدق و هم مذاکرات اتمی ایران با غرب در دوران دکتر روحانی در یک منظر با هم شباهت اساسی دارند و آن اینکه از دیپلماسی و راه حل های حقوقی و نه جنگ در مسیر تحقق حق ملت ایران استفاده شده است. از سوی دیگر دکتر مصدق حقوقدانی میانه رو، تحصیل کرده سوئیس، مسلط بر قوانین بین المللی و محافظه کار بود که دو برنامه اصلی: مبارزه با استعمار (ملی کردن صنعت نفت) و استبداد (برگزاری انتخابات آزاد) را در دستور کار خود قرار داده بود. دکتر ظریف نیز دارای تحصیلات مرتبط با کار خود یعنی روابط بین الملل و آشنا به زبان دیپلماسی و کارآزموده مجامع بین المللی می باشد که از لحاظ شباهت های ظاهری می توان گفت با دکتر مصدق رقابت می نماید هرچند نباید عامل زمان را در این میان نادیده گرفت زیرا مسلماً شرایط زمانی نیمه قرن بیستم و بعد از جنگ دوم جهانی را نمی توان با شرایط زمانی دهه دوم قرن بیست و یکم یکسان دانست.
یکی از عمده ترین تفاوت های میان دولت دکتر مصدق و دولت روحانی را می توان در این دانست که بدنه دولت روحانی با دستگاه دیپلماسی کشور هماهنگی کامل دارد در حالی که دکتر مصدق نتوانست از پتانسیل های اطراف خود استفاده نماید که بارزترین آن قضیه اختلاف دکتر مصدق و آیت الله کاشانی بود که حمایت وی را از دست داد و این در حالی بود که کاشانی پایه استوار نهضت ملی بوده و قیام ملی 30 تیر در واقع قیامی به رهبری کاشانی و در حمایت از مصدق بود که دکتر مصدق از هیچ یک از این ظرفیت ها استفاده نکرد ولی در سوی دیگر دکتر روحانی و دکتر ظریف سعی نمود از تمام ظرفیت گروه های داخلی استفاده نموده و از سوی دیگر با استفاده از ظرفیت کامل دیپلماسی توانست با توسل به اصل بارگنینگ یا چانه زنی با غرب به تفاهم برسد. دولت دکتر مصدق می توانست با حفظ وحدت ملی و دادن امتیاز سیاسی به متحدان نسبی خود؛ نیروهای خارجی را از حذف خود بازدارد.
در نهایت باید گفت که دیپلماسی ظریف برگرفته از تجربه دوران دکتر مصدق است که اشتباهات دولت مصدق در آن اصلاح شده است. دوران دکتر مصدق پارامترهای خاص خودش را داشت که با دنیای چندقطبی فعلی تفاوت داشت و نمی تواند در یک بستر سنجیده شوند.
 برخی تحلیل گران معتقدند عملکرد ظریف با توافق برجام منجر به دوری سایه جنگ از ایران شده و این موضوع را با اقدامات احمد قوام در پایان دادن به غائله آذربایجان و رهایی ایران از اشغال شوروی مقایسه می کنند  ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
بهترین گواهی بر اینکه سایه شوم جنگ یک توهم زاییده ذهن موافقان مذاکرات نبوده و مستمسکی برای آنان برای برقراری رابطه سیاسی و اقتصادی با غرب و آمریکا نبوده است صحبت های اخیر باراک اوباما در مقابل کنگره آمریکا است که گفت در صورت عدم تصویب توافق نامه هسته ای توسط کنگره آمریکا مسلماً یک جنگ تمام عیار در انتظار منطقه است. جنگ زمانی رخ میدهد که دیپلماسی به شکست کشیده شود و مسلماً در دیپلماسی بازی با حاصل جمع صفر وجود نخواهد داشت بلکه در کنه ذات دیپلماسی اصلاً رابطه برد – باخت وجود ندارد و این رابطه صرفاً در زمان جنگ حاصل میشود و در دیپلماسی رابطه برد – برد است هرچند برد یک طرف شاید بیشتر و برد طرف مقابل کمتر باشد که این امر بستگی به قدرت چانه زنی طرف های درگیر در مذاکره دارد. در خصوص قرار داد قوام – سادچیکف هم خیلی از تحلیل گران بر این باورند که قوام با این قرارداد در حقیقت تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد و با زیرکی خاص خویش تن به دادن امتیاز استخراج نفت نواحی شمال کشور داد که می دانست به تصویب مجلس شورای ملی وقت نخواهد رسید هرچند در این زمینه عده ای دیگر تهدید دولت آمریکا را عامل عمده تخلیه ایران از قوای شوروی بعد از جنگ دوم جهانی می دانند.
 در مجموع ارزیابی شما از تیپولوژی مصدق و ظریف چیست؟
بنظر بنده شخصیت هریک از دو قهرمان ملی ایران را نمی توان سوای از تحولات زمانه آنها مورد سنجش و قضاوت قرار داد. اگر دکتر ظریف موفق به راضی کردن غرب به توافق با ایران میشود ولی دکتر مصدق با کودتا مواجه میشود را نباید صرفا در وجود شخص مصدق یا ظریف جستجو کرد. جهان امروز مقتضیاتی دارد که عصر دکتر مصدق این مقتضیات را نداشته است و مسلماً این شرایط در تصمیم گیری های هر یک از این دو قهرمان ملی کشور تأثیر فراوانی داشته است. آنچه که می توان بتوان اشتراک خصوصیات هر دو گفت اینکه هر دو در جهت منافع ملی و عزت و مصلحت ایران و طرد تسلط بیگانگان بر کشور با تکیه بر 3 اصل عزت، حکمت و مصلحت حرکت کرده اند هر چند که دکتر مصدق در رسیدن به این اهداف اشتباهاتی را مرتکب شد که در نهایت موجب سقوط دولت ملی او، اعدام وزیر خارجه اش دکتر حسین فاطمی و بازگشت مجدد سلطه غول های نفتی غربی به شکلی دیگر به صحنه اقتصاد ایران گردید.  

عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی و معاون آموزشی پژوهشی دانشکده علوم انسانی دانشگاه یزد

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار