عموی ثریا دائم تهدید می کرد اگر به حرف هایش گوش بدهد زندگی و آینده خوبی را برایش می سازد. او هم نمی دانست چه کند. مجبور بود به خاطر ترس از تنهایی و بی پولی به خواسته های عمو تن بدهد…
کد خبر: ۴۳۷۹۳۷
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۴ 09 June 2017
تابناک رضوی به نقل از رادیو سهام: ثریا دختری ۲۴ ساله دیپلمه ای است که با مراجعه به واحد کلانتری یکی از شهرستان های گلستان زندگی و مشکلات خود را مطرح کرده است.
او می گوید: پدرم اعتیاد داشت و من از همان بچگی شاهد دعواهای مکرر پدر و مادرم بودم. او مشروب مصرف می کرد و آنقدر مادرم را می زد که بر اثر مشت و لگد از هوش می رفت.مادر ثریا برای خرج و مخارج ما در خانه های مردم کار می کرد و به سختی پول در می آورد تا بتوانند زندگی را بگذرانند. روزی مجدد آن اتفاق ناگوار افتاد ولی پدرش حالت طبیعی نداشت یا شاید هم کتک کاری مادرش برای او تفریح شده بود. ثریا هر چقدر جیغ می زد که نزند و دست از سر مادرش بردارد، فایده ای نداشت.
او بسیار ترسیده بود و شاهد بود که مادرش زیر کتک در حال جان دادن بود تا اینکه یک لحظه نگاهش به گلدان شیشه ای روی طاقچه افتاد. ثریا می گوید: اصلا نفهمیدم دارم چه کار می کنم. گلدان را برداشتم و به سرش زدم. گلدان شکست و در حالی که خون از سرش جاری بود از حال رفت و روی زمین افتاد. من فقط می خواستم مادرم را نجات دهم، خیلی ترسیده بودم.
عمویش تنها کسی بود که در آن لحظه می توانست پناهش باشد، به طرف گوشی تلفن دوید و با او تماس گرفت. با کمک عمویش پدر را به بیمارستان رساند در حالی که اصلا باورش نمی شد او برای همیشه به کما رفته باشد. به گفته پزشکان او الان دو سال است به کما رفته و در زندگی نباتی به سر می برد.
مادرش هم به خاطر کتک های پدر و فشارهای عصبی که در اثر این کتک ها به او وارد شده گرفتار آلزایمر شده است. او توضیح می دهد: مشکلات و بدبختی هایم این اجازه را به من نمی داد که قادر به نگهداری او باشم و به ناچار مادرم را به آسایشگاه بردم. دیگر واقعا تنها شدم و عمویم که با آن همه آرزو او را تنها تکیه گاه می دیدم خنجری شده بود که ندانسته به او تکیه کرده بودم.
از آن روز به بعد با عمو و مادربزرگش زندگی می کرد. یک روز عمویش او را تهدید کرد که اگر به خواسته های او تن ندهد ماجرای ضربه زدن به سر پدرش را به پلیس گزارش می دهد تا به زندان بیفتد.
ثریا ادامه می دهد: او از من خواست که با مردهای ثروتمند رابطه برقرار کنم و در ازای آن پول دریافت کنم. من تنها بودم و هیچ پشت و پناهی نداشتم. او مرا تهدید می کرد و می گفت که تنهایم می گذارد.
عموی ثریا دائم تهدید می کرد اگر به حرف هایش گوش بدهد زندگی و آینده خوبی را برایش می سازد. او هم نمی دانست چه کند. مجبور بود به خاطر ترس از تنهایی و بی پولی به خواسته های عمو تن بدهد.
او که اکنون دچار عذاب وجدا شده می خواهد توبه کند. می گوید: می خواهم پاک زندگی کنم. دیگر تحمل این شرایط را ندارم و به تنگ آمده ام به همین دلیل به کلانتری مراجعه کرده ام تا درخواست کمک کنم.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار