برشی از خاطرات عملیات مرصاد
کمین آن ها را که ناشیانه خودشان هم از آن بیرون آمده بودند، به قربانگاه خودشان تبدیل کردیم تا ثابت شود وقتی نگاهی مادرانه نگران بچه هاست ۲ درصد از ۹۸ درصد بیشتر است!
کد خبر: ۶۶۹۴۲
تاریخ انتشار: ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۱ 27 July 2015
... سال ۶۷، عملیات مرصاد، آخرین روزهای جنگی که دشمن تحمیل کرده بود و ما به دفاع مقدس تبدیلش کردیم. تنگه حسن آباد، در استان کرمانشاه، نهایت جایی بود که قدم منافقین به آن رسیده بود و باید به خون می شستیم این خاک عزیز را.

به ما گفتند، از گردنه از یال راست تنگه حسن آباد، که امروز مرصاد خوانده می شود، باید بگذریم و آن جا خبری نیست، منطقه ای که باید درگیر بشویم جای دیگری است. از گردنه که بالا می رفتیم، هی شمارش می دادند، نکند کسی جابماند، نکند کسی وارد ستون شود، گفته بودند، احتمال آلودگی منطقه وجود دارد اما احتمال پایین بود و ما یال را رد کردیم، از ارتفاع پایین می آمدیم که ناگهان از چهارسو رگبار گلوله ها بر ما باریدن گرفت، ما به کمین منافقین که نفوذ کرده بودند افتادیم...

خدای من! در آموزش ها شنیده بودم که احتمال فرار از کمین ۲ درصد است و ۹۸ درصد احتمال شکست، اما باید کاری می کردیم. رگبارهای اولیه چند تن از بهترین فرزندان این آب و خاک را بر زمین انداخت و ما مبهوت در هم ریختیم، سازمانمان را از دست دادیم و یک گروهان در گودالی کوچک روی هم ریختیم. آن جا می شد با چند نارنجک کار را تمام کرد اما ....
ما را مادری است مهربان به نام جاودانه بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها که هرگز ما را از یاد نمی برد. مایی را که  خود را به کربلای مکرر رسانده بودیم تا در این عاشورا "هل من ناصرحسینی "به " لبیک یا خمینی"جواب گیرد.

مایی که آمده بودیم تا یزیدیان در هم بشکنند...
آری آن جا بی بی  به یاریمان آمد، او را که صدا زدیم، دو نفر با لباس کردی رسیدند، خدایا! دوست هستند یا دشمن! چه می خواهند بکنند؟ ضامن نارنجک را برای کشیدن آماده کردیم، اما، آن ها دوست بودند، بچه های قرارگاه رمضان گفتند:« زودتر از این گودال بیرون بیایید و بکشید و به سمت یال، از همان جایی که آمدید، بالا بکشید و با بچه های ما دست بدهید»، اما از آن بالا هم ما را می زدند!

آن ها تماس گرفتند و آتش از یک سو قطع شد، ما به سرعت آرایش مجدد گرفتیم، با بچه های رمضان دست دادیم و جنگ را که مغلوب شده بود، شکل دیگر بخشیدیم. امان خصم را بریدیم، کمین آن ها را که ناشیانه خودشان هم از آن بیرون آمده بودند، به قربانگاه خودشان تبدیل کردیم تا ثابت شود وقتی نگاهی مادرانه نگران بچه هاست ۲ درصد از ۹۸ درصد بیشتر است. ما آن ها را که سیلی اول را هم زده بودند و به کمین مان انداخته بودند، تار و مار کردیم به گونه ای که وقتی اذان شهر را یک بسیجی با حنجره ای خسته اما پرنشاط در جان و جاده و کوه طنین انداز کرد، آن منطقه هم پاک پاک شده بود تا جهاد نیز در عداد مطهرات قرار گیرد...
ما توانستیم با نیروهای قرارگاه و گردانی که سمت راست ما عمل می کرد دست بدهیم و دست های ناپاک را از خاک پاکمان قطع کنیم...

غلامرضا بنی اسدی

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار